کلاس آنلاین زبان انگلیسی با 250 مدرس برتر در هایتاکی، بهترین پلتفرم آموزش زبان آنلاین جلسه آزمایشی رایگان
زبان انگلیسی

متون ساده زبان انگلیسی برای سطح مبتدی+ فایل صوتی و ترجمه

۳.۹
(۴۸)

آغاز یادگیری زبان انگلیسی برای کسانی که در سطح مبتدی هستند، به نظر چالش‌برانگیز می‌آید. با استفاده از متون ساده به زبان انگلیسی، می‌توانید با اشتیاق به این ماجراجویی جذاب پرداخته و مهارت‌های زبانی خود را تقویت کنید.

در ادامه به بررسی متون ساده برای سطح مبتدی می‌پردازیم و نکاتی برای شروع یادگیری زبان انگلیسی را با شما به اشتراک می‌گذاریم. با ما همراه شوید تا با یک شروع شگفت‌انگیز، سفری سراسر هیجان را آغاز کنیم.

 

در ادامه می‌خوانید:

 

 

اهمیت یادگیری زبان انگلیسی برای افراد سطح مبتدی

یادگیری زبان انگلیسی برای افرادی که در حال آغاز مسیر زبان آموزی هستند، اهمیت بسیار زیادی دارد. این مهارت، شروعی برای ورود به جهان بین‌المللی زبان انگلیسی و درک بهتر از فرهنگ‌ها و جوامع مختلف است.

مقالات مرتبط:

 

برخی از مهم‌ترین اهداف و مزیت‌های یادگیری زبان انگلیسی برای افراد سطح مبتدی عبارتند از:

دسترسی به منابع آموزشی یادگیری زبان انگلیسی به افراد این امکان را می‌دهد تا از کتاب‌ها، مقالات و منابع دیگر به راحتی استفاده کنند و اصول پایه زبان را درک کنند.

بیشتر بخوانید: جدیدترین و بهترین منابع خودآموز یادگیری زبان انگلیسی (راهنمای جامع)

ارتباط با دنیای بیرون با یادگیری زبان انگلیسی، افراد می‌توانند در محیط‌های بین‌المللی فعالیت کرده و در جهانی گسترده‌تر کار کنند.

بیشتر بخوانید: نقش ارتباطات در یادگیری زبان

مهارت در زندگی روزمره یادگیری زبان انگلیسی امکان انجام ساده‌تر کارهای روزمره مانند خرید کردن، مسافرت و حتی مدیریت امور بانکی را فراهم می‌کند.
ارتباط با فرهنگ جهانی آموزش زبان انگلیسی به افراد این امکان را می‌دهد که در فرهنگ‌ها و هنرهای مختلف جهان غرق شوند و با دنیای اطراف‌شان ارتباط داشته باشند.

بیشتر بخوانید: نقش فرهنگ در یادگیری زبان انگلیسی چیست؟

استعداد برای یادگیری سریع‌تر با ساختار ساده‌ای که زبان انگلیسی در مراحل ابتدایی آموزش ارائه می‌دهد، افراد آماده می‌شوند تا به سرعت زبان‌های دیگر را نیز یاد بگیرند.

 

داستان‌ها و متون ساده به زبان انگلیسی برای سطح مبتدی

 

۱. At School (در مدرسه)

Summer is over and it is autumn again, beautiful as ever.
Even if you are no artist at all you can see its beauty. It is a season when the trees are simply fantastic — yellow, red, green and brown, not just one brown, but browns of all possible shades: light brown, dark brown, yellowish brown and all of a richness that only an artist can see and describe.
Victor is back in Vorontsovo. He has just come but his thoughts are still in Kiev where the autumn is so beautiful.

ترجمه فارسی

تابستان تمام شد و دوباره پاییز آمد، زیبا مثل همیشه. حتی اگر اصلا هنرمند نباشید می‌توانید زیبایی آن را ببینید.

فصلی است که درختان به سادگی خارق‌العاده هستند – زرد، قرمز، سبز و قهوه‌ای، نه فقط یک قهوه‌ای، بلکه قهوه‌ای با تمام سایه‌های ممکن: قهوه‌ای روشن، قهوه‌ای تیره، قهوه‌ای مایل به زرد و همه عظمتی که فقط یک هنرمند می‌تواند ببیند و توصیف کند.
ویکتور به ورونتسوو برگشته است. او تازه آمده است اما افکارش هنوز در کی‌یف است، جایی که پاییز بسیار زیباست.

 

This is not his first visit there. He has already been to Kiev and he has learnt its streets, roads, parks, theatres, cinemas and old and new beautiful buildings. He easily recognizes the streets, buildings, buses, parks and the noise. Noise is everywhere.

ترجمه فارسی

این اولین بازدید او از آنجا نیست. او قبلاً به کی‌یف رفته است و جای خیابان‌ها، جاده‌ها، پارک‌ها، تئاترها، سینماها و ساختمان‌های زیبای قدیمی و جدید آن را یاد گرفته است. او به راحتی خیابان‌ها، ساختمان‌ها، اتوبوس‌ها، پارک‌ها و سر و صدا را تشخیص می‌دهد.
سر و صدا همه جا هست.

 

Now he is with his classmates and the usual talk begins.

ترجمه فارسی

حالا با همکلاسی‌هایش است و صحبت‌های همیشگی شروع می‌شود.

 

“Hallo, Victor!” “Hallo, Pete.”

ترجمه فارسی

«سلام، ویکتور!» «سلام، پیت.»

 

“I am very glad to see you again. How is everything?”

ترجمه فارسی

«من خیلی خوشحالم که دوباره شما را ‌می‌بینم. اوضاع چه طور است؟»

 

“Thank you, fine.”

ترجمه فارسی

«متشکرم، خوب»

 

“Now tell me, where have you been all the time? I haven’t seen you for ages and you haven’t written a word. Did you go anywhere?”

ترجمه فارسی

«حالا به من بگو همیشه کجا بودی؟ من چند سالی است که تو را ندیده‌ام و یک کلمه هم ننوشته‌ای. جایی رفتی؟»

 

“Certainly, I did. I have just come back from Kiev”.

ترجمه فارسی

«مطمئناً، من این کار را کردم. من به تازگی از کی‌یف برگشتم»

 

“How did you like it? Is it a good place to go to?”

ترجمه فارسی

«شما از چه نظر دوستش داشتید؟ جای خوبی برای رفتن است؟»

 

“Splendid! You must go there some day, too.”

ترجمه فارسی

«عالی! شما هم باید روزی به آنجا بروید.»

 

“I certainly shall. And I shall write letters to you as I know you like to get letters.”

ترجمه فارسی

«حتماً این کار را خواهم کرد. و همانطور که می‌دانم دوست دارید نامه دریافت کنید، برای شما نامه خواهم نوشت.»

 

۲. Daniel Loves the Beach (دانیال عاشق ساحل است)

Every Saturday Daniel and his family go to the beach. They live far from the beach, but once a week the family gets into the car and Daniel’s father drives for hours until they arrive.

ترجمه فارسی

هر شنبه دانیال و خانواده‌اش به ساحل می‌روند. آنها دور از ساحل زندگی می‌کنند، اما یک بار در هفته (همه اعضای ) خانواده سوار ماشین می‌شوند و پدر دانیال ساعت‌ها رانندگی می‌کند تا آنها به آنجا برسند.

 

Daniel’s parents love the beach. Daniel and his sister and brother love the beach. The family’s dog loves the beach very much.

ترجمه فارسی

پدر و مادر دانیال عاشق ساحل هستند. دانیال و خواهر و برادرش عاشق ساحل هستند. سگ خانواده ساحل را بسیار دوست دارد.

 

But it is a problem to go to the beach every week. Daniel’s father gets tired from driving so many hours. The rest of the family gets tired from sitting in the car for so many hours. Daniel’s mother says: “It’s fun in the beach, but it takes too much time to get there and back!”

ترجمه فارسی

اما هر هفته به ساحل رفتن مشکل‌ساز است. پدر دانیال از این همه ساعت رانندگی خسته می‌شود. بقیه اعضای خانواده از این همه ساعت نشستن در ماشین خسته می‌شوند. مادر دانیال می‌گوید: «ساحل سرگرم کننده است، اما رسیدن به آنجا و بازگشت زمان زیادی می‌برد!»

 

Daniel and his sister and brother are very sad. They want to go to the beach, but it is a problem. They try to go the swimming pool, but it is not the same thing.

ترجمه فارسی

دانیال و خواهر و برادرش بسیار غمگین هستند. آنها می‌خواهند به ساحل بروند، اما مشکل است. آنها سعی می‌کنند به استخر بروند، اما این شبیه آن نیست.

 

One day Daniel’s parents come to talk with the kids. They say: “We have a problem to go to the beach every week, but we love the beach, and you love the beach, and the dog loves the beach. So we have a solution. We need to live near the beach!

ترجمه فارسی

یک روز والدین دانیال برای صحبت با بچه‌ها می آیند. آنها می‌گویند: «ما هر هفته برای رفتن به ساحل مشکل داریم، اما ما عاشق ساحل هستیم و شما عاشق ساحل هستید و سگ هم عاشق ساحل است. پس ما یک راه‌حل داریم. ما باید نزدیک ساحل زندگی کنیم!»

 

Daniel and his sister and brother are very happy! Now they live near the beach. They go to the beach every day!

ترجمه فارسی

دانیال و خواهر و برادرش بسیار خوشحال هستند! اکنون آنها نزدیک ساحل زندگی می‌کنند. آنها هر روز به ساحل می‌روند!

 

۳. ?What are You Talking About (درباره‌ی چه چیزی صحبت می‌کنید؟)

Jane and Laura are walking to the mall. They want to buy new clothes. Jane has some money and Laura has some money.

ترجمه ترجمه

جین و لورا در حال قدم زدن به سمت مرکز خرید هستند. آنها می‌خواهند لباس نو بخرند. جین مقداری پول و لورا هم مقداری پول دارد.

 

Suddenly, Jane is calling: “Laura! Laura! Look at that dress! Isn’t it beautiful? I want that dress, but I don’t have enough money.”

ترجمه فارسی

ناگهان جین صدا می‌زند: «لورا! لورا! به آن لباس نگاه کن! زیبا نیست؟ من آن لباس را می‌خواهم، اما پول کافی ندارم.»

 

Laura is calling: “What are you talking about? This is an ugly dress! It is just horrible! I don’t even want to see this dress.”

ترجمه فارسی

لورا صدا می‌زند: «در مورد چی صحبت می‌کنی؟ این یک لباس زشت است! این واقعا وحشتناک است! من حتی نمی‌خواهم این لباس را ببینم.»

 

“Ok, ok…” Jane is whispering sadly.

ترجمه فارسی

«باشه، باشه…» جین این را  با ناراحتی زمزمه می‌کند.

 

Now Jane is sad, and Laura is sad. They are walking home. They have no new clothes, but they know that next time they should respect other opinions…

ترجمه فارسی

اکنون جین غمگین است و لورا غمگین است. آنها در حال رفتن به خانه هستند. آنها لباس نو ندارند، اما می‌دانند که دفعه بعد باید به نظرات دیگر احترام بگذارند…

 

۴. A Long Life (یک زندگی طولانی)

Nancy wants to live a long time. She wants to live for one hundred years. She is five years old now.
She wants to live 95 more years. Then she will be 100. Her father is 30 years old. He wants to live a long time, too. He wants to live for one hundred years. He wants to live for 70 more years.

ترجمه فارسی

نانسی می‌خواهد برای مدت طولانی زندگی کند. او می‌خواهد صد سال زندگی کند. او اکنون پنج سال دارد.
او می‌خواهد ۹۵ سال دیگر زندگی کند. بعد او ۱۰۰ ساله می‌شود. پدرش ۳۰ سال دارد. او هم می‌خواهد مدت زیادی زندگی کند. او می‌خواهد صد سال زندگی کند. او می‌خواهد ۷۰ سال دیگر زندگی کند.

 

“Daddy, we will grow old together, okay?” Nancy said to her father.

ترجمه فارسی

«بابا، ما با هم پیر میشیم، باشه؟» نانسی به پدرش گفت.

 

“Yes, honey, we will grow old together,” he said to Nancy. Then Nancy smiled. She gave her daddy a big hug.

ترجمه فارسی

او به نانسی گفت: «بله عزیزم، ما با هم پیر می‌شویم.» سپس نانسی لبخند زد. پدرش را محکم در آغوش گرفت.

 

۵. Go To Work (رفتن به سر کار)

Patricia did not have much time. It was time to go to work. She did not want to be late for work. She would lose her job if she was late. She finished her coffee. She drank the last drop.

She put the coffee cup in the kitchen sink. She turned on the kitchen faucet. She poured water into the cup. She turned off the faucet. She picked up her keys.

The keys were on the kitchen table. She grabbed her gray coat. Her gray coat was on the chair. The chair was next to the door. She walked outside. She locked her door with her house key.

ترجمه فارسی

پاتریشیا وقت زیادی نداشت. وقت رفتن به سر کار بود. او نمیخواست سر کار دیر شود. اگر دیر می‌آمد، شغلش را از دست می‌داد. قهوهاش را تمام کرد. آخرین قطره را نوشید. فنجان قهوه را داخل سینک آشپزخانه گذاشت.

شیر آشپزخانه را باز کرد. او داخل فنجان آب ریخت. شیر آب را بست. کلیدهایش را برداشت. کلیدها روی میز آشپزخانه بود. کت خاکستری‌اش را گرفت. کت خاکستری او روی صندلی بود. صندلی کنار در بود. او بیرون رفت. او در خانه‌اش را با کلید خانه‌اش قفل کرد.

 

 

۶. Buy A New Car (خریدن یک ماشین جدید)

Linda wants to buy a new car. She has an old car. Her old car is a white Honda. Linda wants to buy a new Honda. She wants to buy a new red Honda. She has saved $1,000. She will use $1,000 to help buy the new car. She will give $1,000 to the Honda dealer.

 The Honda dealer will give her a contract to sign. The contract will require her to pay $400 a month for seven years. Her new red Honda will cost Linda a lot of money. But that’s okay, because Linda makes a lot of money.

ترجمه فارسی

لیندا می‌خواهد ماشین جدیدی بخرد. او یک ماشین قدیمی دارد. ماشین قدیمی او یک هوندای سفید است. لیندا می‌خواهد یک هوندا جدید بخرد. او می‌خواهد یک هوندا قرمز جدید بخرد. او ۱۰۰۰ دلار پس‌انداز کرده است.

او از ۱۰۰۰ دلار برای خرید ماشین جدید کمک خواهد کرد. او ۱۰۰۰ دلار به فروشنده هوندا خواهد داد. فروشنده هوندا قراردادی را به او می‌دهد تا امضا کند.
طبق قرارداد، او باید ۴۰۰ دلار در ماه به مدت هفت سال بپردازد. هوندای قرمز جدید او برای لیندا هزینه زیادی دارد. اما اشکالی ندارد، زیرا لیندا پول زیادی به دست می‌آورد.

 

۷. Tenth Birthday (تولد ده سالگی)

Dorothy will be ten years old next month. She is excited. Ten years old is very old. She will not be a little kid anymore. A nine-year-old kid is just a little kid. A ten-year-old kid is almost an adult. Nine is only one number, but 10 is two numbers. Nine is a little kid number, but 10 is an adult number.

ترجمه فارسی

دوروتی ماه آینده ده ساله خواهد شد. او هیجان‌زده است. ده سالگی خیلی پیر است.
او دیگر بچه کوچکی نخواهد بود. یک بچه نه ساله فقط یک بچه کوچک است. یک بچه ده ساله تقریباً بالغ است. نه تنها یک عدد است، اما ۱۰ دو عدد است. نه یک عدد بچه کوچک است، اما ۱۰ یک عدد بزرگسال است.

 

When she is ten, she will be an adult almost. She will be a young woman. She will wear lipstick. She will wear nail polish. She will have a boyfriend. He will be handsome and polite. He will open doors for her. He will buy her birthday presents. Dorothy can’t wait until next month.

ترجمه فارسی

وقتی ده ساله شود، تقریباً بالغ می‌شود. او یک زن جوان خواهد بود. او رژلب خواهد زد. او لاک ناخن خواهد پوشید. او یک دوست پسر خواهد داشت. او خوش‌تیپ و مودب خواهد بود.
او درها را به روی او باز خواهد کرد. او هدایای تولد او را خواهد خرید. دوروتی نمی‌تواند تا ماه آینده صبر کند.

 

۸. A Surprise from Australia (سورپرایزی از استرالیا)

The school ends and Erica quickly puts her books in the bag and runs out of the class.

ترجمه فارسی

مدرسه تمام می‌شود و اریکا به سرعت کتاب‌هایش را در کیف می‌گذارد و از کلاس بیرون می‌رود.

 

Today is a special day. Erica is very excited. She runs home and thinks about her uncle. She spoke with him on the phone a week ago. He returns from Australia, and he brings a special surprise with him!

ترجمه فارسی

امروز یه روز خاصه اریکا بسیار هیجان‌زده است. او به سوی خانه می‌دود و به عمویش فکر می‌کند. یک هفته پیش با او تلفنی صحبت کرد. او از استرالیا برمی‌گردد و یک سورپرایز ویژه با خود می‌آورد!

 

Erica is very happy. She thinks about the surprise that he brings.

ترجمه فارسی

اریکا بسیار خوشحال است. او در مورد سوپرایزی که او به ارمغان می‌آورد فکر می‌کند.

 

“Maybe he brings a surfboard? That is fun! I can learn how to surf!”

ترجمه فارسی

«شاید او یک تخته موج‌سواری بیاورد؟ این سرگرم کننده است! من می‌توانم موج‌سواری را یاد بگیرم!«

 

“Maybe he brings Australian nuts? Oh, I can eat nuts all day!”

ترجمه فارسی

«شاید او آجیل استرالیایی بیاورد؟ اوه، من می‌توانم تمام روز آجیل بخورم!»

 

“Or maybe he brings a kangaroo? That is not good. I don’t have a place in my room for a kangaroo…”

ترجمه فارسی

«یا شاید او یک کانگورو بیاورد؟ این خوب نیست. من در اتاقم جایی برای کانگورو ندارم…»

 

Erica finally arrives home. Her parents are there, and her uncle is there! She is very happy to see him. They hug and she jumps up and down.

ترجمه فارسی

اریکا بالاخره به خانه می‌رسد. پدر و مادرش آنجا هستند و عمویش آنجاست! او از دیدن او بسیار خوشحال است. آنها در آغوش می‌گیرد و او بالا و پایین می‌پرد.

 

“Uncle, uncle,” she calls, “what special surprise do you have for me from Australia?”

ترجمه فارسی

او می‌گوید: «عمو، عمو، چه سورپرایز خاصی برای من از استرالیا دارید؟»

 

“Well,” her uncle smiles and answers, “I have for you an Australian aunt!”

ترجمه فارسی

عمویش لبخند می‌زند و جواب می‌دهد: «خب، من برایت یک خاله استرالیایی آورده‌ام!»

 

۹. Emily’s Secret (راز امیلی)

Emily is 8 years old. She lives in a big house. She has a huge room. She has many toys and she has a lot of friends. But Emily is not happy. She has a secret.

ترجمه فارسی

امیلی ۸ ساله است. او در یک خانه بزرگ زندگی می‌کند. او یک اتاق بزرگ دارد. او اسباب‌بازی‌های زیادی دارد و دوستان زیادی دارد. اما امیلی خوشحال نیست. او رازی دارد.

 

She doesn’t want to tell anyone about her secret. She feels embarrassed. The problem is that if nobody knows about it, there is no one that can help her.

ترجمه فارسی

او نمی‌خواهد راز خود را به کسی بگوید. او خجالت می‌کشد. مشکل این است که اگر کسی در مورد آن نداند، کسی نیست که بتواند به او کمک کند.

 

Emily doesn’t write her homework. When there is an exam – she gets sick. She doesn’t tell anyone, but the truth is she can’t read and write. Emily doesn’t remember the letters of the alphabet.

ترجمه فارسی

امیلی تکالیفش را نمی‌نویسد. وقتی امتحان دارد – او بیمار می‌شود. او به کسی نمی‌گوید، اما حقیقت این است که او نمی‌تواند بخواند و بنویسد. امیلی حروف الفبا را به خاطر نمی‌آورد.

 

One day, Emily’s teacher finds out. She sees that Emily can’t write on the board. She calls her after class and asks her to tell the truth. Emily says, “It is true. I don’t know how to read and write”.

The teacher listens to her. She wants to help Emily. She tells her, “That’s ok. You can read and write if we practice together”.

ترجمه فارسی

یک روز معلم امیلی متوجه می‌شود. او می‌بیند که امیلی نمی‌تواند روی تخته بنویسد. بعد از کلاس با او تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که حقیقت را بگوید. امیلی می گوید:
«درست است. من خواندن و نوشتن بلد نیستم». معلم به او گوش می‌دهد. او می‌خواهد به امیلی کمک کند. او به امیلی می‌گوید: «اشکالی ندارد. اگر با هم تمرین کنیم، می‌توانیی بخوانیی و بنویسی».

 

So Emily and her teacher meet every day after class. They practice together. Emily works hard. Now she knows how to read and write!

ترجمه فارسی

بنابراین امیلی و معلمش هر روز بعد از کلاس یکدیگر را ملاقات می‌کنند. با هم تمرین می‌کنند. امیلی سخت کار می‌کند. حالا او خواندن و نوشتن را بلد است!

 

۱۰. A Good Meal (یک غذای خوب)

The children were hungry. They looked out the window. Where was their mother? She walked into the house. The children ran over to her. “Mama, we’re so hungry,” they both said.

ترجمه فارسی

بچه‌ها گرسنه بودند. آنها از پنجره به بیرون نگاه کردند. مادرشان کجا بود؟ او وارد خانه شد. بچه‌ها به سمت او دویدند. هر دو گفتند: «مامان، ما خیلی گرسنه‌ایم.»

 

She said lunch was coming. She walked into the kitchen. She opened a can of chicken soup. She poured the soup into a pot. She added water. She put the pot on the stove. She made two peanut butter and jelly sandwiches. She sliced an apple.

ترجمه فارسی

گفت ناهار دارد آماده می‌شود. وارد آشپزخانه شد. یک قوطی سوپ مرغ را باز کرد. سوپ را در قابلمه‌ای ریخت. آب اضافه کرد. او قابلمه را روی اجاق گذاشت. او دو ساندویچ کره بادام زمینی و ژله درست کرد. او یک سیب را تکه تکه کرد.

 

The soup was hot. She poured it into two bowls. She put the sandwiches on two plates. She put apple slices on each plate. She put the bowls and plates on the table. The children ran to the table. “Thank you, mommy!” they said.

ترجمه فارسی

سوپ داغ بود. او آن را در دو کاسه ریخت. ساندویچ‌ها را روی دو بشقاب گذاشت. او برش‌های سیب را روی هر بشقاب گذاشت. کاسه‌ها و بشقاب‌ها را روی میز گذاشت. بچه‌ها به سمت میز دویدند. «مرسی، مامان!» آنها گفتند.

 

Then they started eating. The cat and the dog watched them eat.

ترجمه فارسی

بعد شروع کردند به خوردن. گربه و سگ غذا خوردن آنها را تماشا کردند.

 

۱۱. Red, White, and Blue (قرمز، سفید و آبی)

Tracy looked at the flag. The flag is red, white, and blue. It has 50 white stars. The white stars are on a blue square. The flag has six white stripes. It has seven red stripes.

All the stripes are horizontal. They are not vertical. The stripes do not go up and down. They go from left to right. Tracy loves her flag. It is the flag of her country. It is a pretty flag. No other flag has 50 stars. No other flag has 13 stripes.

ترجمه فارسی

تریسی به پرچم نگاه کرد. پرچم قرمز، سفید و آبی است. دارای ۵۰ ستاره سفید است. ستاره‌های سفید روی مربع آبی قرار دارند. این پرچم دارای شش نوار سفید است. دارای هفت خط قرمز است.
تمام نوارها افقی هستند. عمودی نیستند. راه‌راه‌ها بالا و پایین نمی‌روند. از چپ به راست می‌روند. تریسی عاشق پرچمش است. این پرچم کشور اوست. پرچم زیبایی است هیچ پرچم دیگری ۵۰ ستاره ندارد. هیچ پرچم دیگری ۱۳ خط ندارد.

 

۱۲. At the Bus Stop (در ایستگاه اتوبوس)

He looked at his watch. It was time for the bus. Where was the bus?
He was at the bus stop. He stood up. He looked down the street. No bus. He looked up the street. No bus. Where in the world was the bus? It was time for the bus to arrive.

ترجمه فارسی

او به ساعتش نگاه کرد. وقت (رسیدن) اتوبوس بود. اتوبوس کجا بود؟
او در ایستگاه اتوبوس بود. او ایستاد. او به خیابان نگاه کرد. ولی اتوبوسی نبود. او به خیابان نگاه می‌کرد. اتوبوسی نبود. پس اتوبوس کجای دنیاست؟ وقت رسیدن اتوبوس بود.

He sat down on the bench. It was getting cold. The wind was blowing. He didn’t have a jacket. He was wearing shorts. He was wearing flip-flops. His head was cold. His arms were cold. His legs were cold. His feet were cold. His toes were cold. His toes were turning blue.

ترجمه فارسی

روی نیمکت نشست. (هوا) داشت سرد می‌شد. باد می‌وزید. او ژاکت نداشت. شلوارک پوشیده بود. دمپایی به پا داشت. سرش سرد شد. بازوانش سرد بودند. پاهایش سرد شده بودند. روی پاهایش سرد شده بودند. انگشتان پایش سرد شده بود. انگشتان پایش آبی شده بوند.

Where was the bus? He stood up again. He looked down the street. He saw the bus! It was coming. In a minute he would be on the warm bus. In a minute his nose would be warm. His hands would be warm.

His whole body would be warm. How nice! The bus arrived. But it didn’t stop. It kept going. It was the wrong bus. He looked at his watch again. Where was the bus?

ترجمه فارسی

اتوبوس کجا بود؟ دوباره بلند شد. به خیابان نگاه کرد. اتوبوس را دید! داشت می‌آمد. یک دقیقه دیگر سوار اتوبوس گرم می شد. بعد از یک دقیقه دماغش گرم می‌شود. دستانش گرم می‌شود. تمام بدنش گرم می‌شود.

چقدر عالی! اتوبوس رسید. اما متوقف نشد. (به راه خود) ادامه داد. اتوبوس اشتباهی بود. دوباره به ساعتش نگاه کرد. اتوبوس کجا بود؟

 

۱۳. Rain and Hail (باران و تگرگ)

Dark clouds were in the sky. The sun went down. The weather got cold. The wind started to blow. Leaves blew off the trees. Paper flew through the air. People buttoned their jackets. The rain started to fall.

ترجمه فارسی

ابرهای سیاه در آسمان بود. خورشید غروب کرد. هوا سرد شد. باد شروع به وزیدن کرد. برگ‌ها از درختان جدا شدند. کاغذ در هوا پرواز کرد. مردم دکمه‌های کاپشن خود را بستند. باران شروع به باریدن کرد.

 

At first, it was quiet. Then it got louder. It was a storm. The rain was very loud. The man couldn’t hear his TV. He turned up the volume. Now he could hear his TV. He looked outside his door.
He looked at the rain. It was pouring off his roof. It was a flood. Then he saw lightning. Then he heard thunder. It was a very cold night. The rain changed to hail.

The hail was very noisy. He turned up the TV volume again. Now he could hear his TV again. He watched TV for a while. Then he looked outside again. All the cars were white. The street was white. The ground was white.

The hail covered everything. The hail looked just like snow. He wanted to make a big snowman. But you can’t make a snowman out of hail. You can only make a snowman out of snow.

ترجمه فارسی

اولش ساکت بود بعد صدایش بلندتر شد طوفان بود. (صدای) باران خیلی بلند بود. مرد نمی‌توانست تلویزیونش را بشنود. صدا را بلند کرد. حالا می‌توانست (صدای)  تلویزیونش را بشنود.

بیرون خانه‌اش را نگاه کرد. به باران نگاه کرد. داشت از روی سقفش (قطرات باران) می‌ریخت. سیل بود. سپس رعد و برق را دید. سپس صدای رعد را شنید. شب بسیار سردی بود. باران تبدیل به تگرگ شد. تگرگ بسیار پر سر و صدا بود.
صدای تلویزیون را دوباره بلند کرد. حالا می‌توانست دوباره (صدای) تلویزیونش را بشنود. مدتی تلویزیون تماشا کرد. بعد دوباره به بیرون نگاه کرد. همه ماشین‌ها سفید بودند. خیابان سفید بود. زمین سفید بود. تگرگ همه چیز را پوشانده بود.
تگرگ شبیه برف بود. او می‌خواست یک آدم برفی بزرگ بسازد. اما شما نمی‌توانید از تگرگ یک آدم برفی بسازید. شما فقط می‌توانید از برف یک آدم برفی بسازید.

 

۱۴. A Windy Day (یک روز بادی)

It’s a windy day. The wind is blowing hard. Paper is blowing everywhere. The wind blew the man’s hat off. It blew the woman’s hat off. It blew a bird off the telephone wire. The other birds laughed.

The wind keeps blowing. The trees are bending over. The people outside are bending over. The wind makes it hard to walk. The wind makes it hard to drive.

ترجمه فارسی

این یک روز بادی است. باد به شدت می‌وزد. کاغذی در همه جا در هوا پرواز می‌کند. باد کلاه مردی را از سر برد. کلاه زنی را نیز برد. پرنده‌ای را از روی سیم تلفن به همراه باد پرتاپ شد. پرنده‌های دیگر (به او) خندیدند.

باد همچنان می‌وزد. درختان خم می‌شوند. مردم بیرون خم شده‌اند. باد راه رفتن را سخت می‌کند. باد رانندگی را سخت می‌کند.

 

The big trucks have to pull over. They have to stop on the side of the freeway. One driver did not stop. He was in a hurry.
The wind blew his truck over. The big truck is on its side. The wheels are spinning in the wind. The driver was not hurt. He is waiting for a crane. The crane will pick up the truck. The crane will put the truck on its wheels again. The driver learned his lesson.

He will never drive in the wind again. The wind makes it hard to fly, too. Pilots know the wind is dangerous. They do not fly their small planes in windy weather. They do not want to crash into the ground. A crash will kill them. They sit at the airport. They drink coffee. They wait for the wind to die down.

ترجمه فارسی

کامیون‌های بزرگ باید کنار بیایند. آنها باید در کنار اتوبان توقف کنند. یک راننده توقف نکرد. عجله داشت. باد کامیونش را به هوا برد (اصطلاحا کامیون چپ کرد). کامیون بزرگی در کنار آن است. چرخ‌ها (ی کامیون سرنگون شده) در هوا می‌چرخند.

راننده آسیبی ندید. او منتظر جرثقیل است. جرثقیل کامیون را برمی‌دارد. جرثقیل دوباره کامیون را روی چرخ‌هایش می‌گذارد. راننده درسش را یاد گرفت. او دیگر هرگز در باد رانندگی نخواهد کرد. (همچنین) باد پرواز را نیز سخت می‌کند.

خلبانان می‌دانند که باد خطرناک است. آنها با هواپیماهای کوچک خود در هوای طوفانی پرواز نمی‌کنند. آنها نمی‌خواهند به زمین بخورند. یک تصادف آنها را می‌کشد. در فرودگاه می‌نشینند. قهوه می‌نوشند. منتظرند تا باد تمامشود.

 

۱۵. Ask Santa (از بابانوئل بپرس)

It is December. That means it is Christmas time. Christmas time means Santa Claus is coming.
Sara and Billy love Christmas. They love Santa Claus. They love the gifts from Santa. Last year they got nice gifts. Sara got a teddy bear and a rubber duck. Billy got a green boat and a rubber duck. The rubber ducks float.

ترجمه فارسی

دسامبر است. یعنی زمان کریسمس است.

زمان کریسمس یعنی بابانوئل در حال آمدن است. سارا و بیلی عاشق کریسمس هستند. آنها عاشق بابا نوئل هستند. آنها عاشق هدایای بابانوئل هستند.
سال گذشته هدایای خوبی گرفتند. سارا یک خرس عروسکی و یک اردک لاستیکی دارد. بیلی یک قایق سبز و یک اردک لاستیکی داشت. اردک‌های لاستیکی (می‌توانند به صورت) شناور درآیند.

 

When Sara takes a bath, her pink duck floats in the water. When Billy takes a bath, his blue duck floats in the water. One time Billy put a goldfish into the tub.

It swam for a while. Then it died. He buried it in the backyard. He was sad. This year Sara and Billy want bicycles. Sara wants a red bike. Billy wants a blue bike.
Mama said she would talk to daddy. Sara asked mama, “Why don’t you talk to Santa?” Mama said, “That’s a good idea. When daddy comes home, he and I will talk to Santa.”

ترجمه فارسی

وقتی سارا حمام می‌کند، اردک صورتی او در آب شناور می‌شود. وقتی بیلی حمام می‌کند، اردک آبی او در آب شناور می‌شود.

یک بار بیلی یک ماهی قرمز را داخل وان گذاشت. مدتی شنا کرد. سپس مرد. او آن را در حیاط خلوت دفن کرد. او غمگین بود. امسال سارا و بیلی دوچرخه می‌خواهند. سارا یک دوچرخه قرمز می‌خواهد.

بیلی یک دوچرخه آبی می‌خواهد. مامان گفت با بابا حرف میزنه سارا از مامان پرسید: «چرا با بابانوئل صحبت نمی‌کنی؟” مامان گفت: «این ایده خوبی است. وقتی بابا به خانه می‌آید، من و او با بابانوئل صحبت می‌کنیم.»

 

۱۶. Farm Animals (حیوانات مزرعه)

The chicken and the duck were friends. They lived on a farm. They walked around together. They swam in the pond together.

They talked about many things. They talked about the cat. They thought the cat was tricky. They thought the cat was dangerous. The cat looked at them a lot. They didn’t trust the cat.

ترجمه فارسی

جوجه و اردک با هم دوست بودند. آنها در یک مزرعه زندگی می‌کردند. آنها با هم قدم می‌زدند.

آنها با هم در برکه شنا کردند. در مورد خیلی چیزها صحبت کردند. آنها در مورد گربه صحبت کردند. آنها فکر می‌کردند گربه حیله‌گر است. آنها فکر می‌کردند گربه خطرناک است. گربه خیلی به آنها نگاه کرد. آنها به گربه اعتماد نداشتند.

 

“We must always keep our eyes open when the cat is around,” they both agreed. They talked about the dog. The dog was very friendly. The dog wanted to play. The dog had lots of energy.

It barked a lot. It ran around a lot. They both liked the dog. They talked about the farmer. The farmer brought them food. The farmer took care of them. The farmer took care of all the animals. He fed the cow. He fed the pig.

He fed the goat. He fed the sheep. He fed the rabbit. They liked the farmer. He took good care of everyone. He was a nice man. “Farmers are good,” said the chicken. “We need farmers,” said the duck.

ترجمه فارسی

هر دو موافق بودند: «وقتی گربه‌ای در اطراف است، ما باید همیشه چشمانمان را باز نگه داریم.» آنها در مورد سگ صحبت کردند. سگ بسیار با آنها دوستانه رفتار می‌کرد.

سگ می‌خواست بازی کند. سگ انرژی زیادی داشت. خیلی پارس می‌کرد خیلی دور می‌دوید. هر دو، سگ را دوست داشتند. آنها در مورد کشاورز صحبت کردند. کشاورز برای‌شان غذا آورد. کشاورز از آنها مراقبت کرد.
کشاورز از همه حیوانات مراقبت می‌کرد. به گاو غذا داد. به خوک غذا داد. به بز غذا داد. او به گوسفندان غذا داد. به خرگوش غذا داد. آنها کشاورز را دوست داشتند. او به خوبی از همه مراقبت می‌کرد. او مرد خوبی بود. مرغ گفت: «کشاورزان خوب هستند.» اردک گفت: «ما به کشاورز نیاز داریم.»

 

۱۷. Don’t Be Late (دیر نکن!)

He was late. He was always late. Why did time always go so fast? Time always went too fast. He looked at his watch. He looked at the clock on the wall. They both said 6:10.

He had to leave in 10 minutes. But first he had to shave. Then he had to brush his teeth. Then he had to get dressed. Shaving took time. Brushing his teeth took time. Getting dressed took time. But he had only 10 minutes.

ترجمه فارسی

او دیر آمد. او همیشه دیر می‌آمد. چرا زمان همیشه اینقدر سریع می‌گذشت؟ زمان همیشه خیلی سریع می‌گذشت. او به ساعتش نگاه کرد. به ساعت روی دیوار نگاه کرد. هر دو گفتند ۶:۱۰. او باید ۱۰ دقیقه دیگر می‌رفت. اما ابتدا باید اصلاح می‌کرد.

بعد مجبور شد دندان‌هایش را مسواک بزند. بعد مجبور شد لباس بپوشد. اصلاح زمان می‌برد. مسواک زدن دندان‌هایش زمان برد. لباس پوشیدن زمان برد. اما او فقط ۱۰ دقیقه فرصت داشت.

 

So he turned off the TV. He turned off the radio, too. He turned off the table lamp.
He went into the bathroom. He shaved. He brushed his teeth. He went into his bedroom. He got dressed. He looked at his watch. He looked at the clock on the wall. They both said 6:25. He had to hurry. He went out to his car. He drove fast. He slowed down at a stop sign. A cop saw him.

The cop wrote him a ticket. “Why didn’t you stop at the stop sign?” the cop asked. “But officer, I was in a hurry,” he said. The cop gave him the ticket. The cop said, “Leave home earlier next time.”

ترجمه فارسی

بنابراین تلویزیون را خاموش کرد. رادیو را هم خاموش کرد. چراغ رومیزی را خاموش کرد. رفت داخل حمام. او اصلاح کرد. مسواک زد. به اتاق خوابش رفت. لباس پوشید.

او به ساعتش نگاه کرد. به ساعت روی دیوار نگاه کرد. هر دو گفتند ۶:۲۵. او باید عجله می‌کرد. به سمت ماشینش بیرون رفت. با سرعت رانندگی کرد. با علامت ایست سرعتش را کم کرد. یک پلیس او را دید. پلیس برایش جریمه نوشت.
«چرا با تابلوی ایست توقف نکردی؟» پلیس پرسید. او گفت: «اما افسر، من عجله داشتم». پلیس برگه جریمه را به او داد. پلیس گفت: «دفعه بعد زودتر خانه را ترک کن».

 

۱۸. Dolphin Senses (احساسات دلفین‌ها)

It is common knowledge that we have five senses. Some people believe they have six senses.
They say their sixth sense is the ability to know something without using the ordinary five senses of sight, hearing, smell, touch and taste. Scientists have just discovered that some dolphins have seven senses.

Researchers in Germany say bottlenose dolphins can sense electricity produced by their prey. The dolphins can detect the electric pulses produced by the heart beats of other sea creatures.
This could help dolphins to find their next meal. Dolphins also use their excellent eyesight and sonar to sense what is around them. This seventh sense may also help them to navigate using Earth’s magnetic field.

ترجمه فارسی

این یک موضوع شناخته شده است که ما پنج حواس داریم. برخی افراد معتقدند که شش حواس دارند. آنها به آن می‌گویند حس ششم، آنها توانایی شناخت چیزی بدون استفاده از حواس پنج گانه معمولی بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه و چشایی دارند.

دانشمندان به تازگی دریافته‌اند که برخی از دلفین‌ها دارای هفت حس هستند. محققان آلمانی می‌گویند دلفین‌های بینی بطری می‌توانند الکتریسیته تولید شده توسط طعمه خود را حس کنند. دلفین‌ها می‌توانند پالس‌های الکتریکی تولید شده توسط ضربان قلب سایر موجودات دریایی را تشخیص دهند.

این می‌تواند به دلفین‌ها کمک کند تا وعده غذایی بعدی خود را پیدا کنند. دلفین‌ها همچنین از بینایی و سونار عالی خود برای درک آنچه در اطرافشان است استفاده می‌کنند. این حس هفتم ممکن است به آنها کمک کند تا با استفاده از میدان مغناطیسی زمین حرکت کنند.

 

The researchers conducted a study on two dolphins named Dolly and Donna. Experiments tested what kinds of electricity the dolphins could detect. Dolly and Donna could sense both kinds of electricity – direct current and alternating current. They were a lot better at picking up direct current.

All organisms produce direct current electricity in water. The researchers say being able to detect this means dolphins may be able to sense the location of most kinds of fish that are near them.
The dolphins could use their seventh sense to hunt, even if they cannot see or hear well, or if they cannot use their other senses. The study has been published in the “Journal of Experimental Biology”.

ترجمه فارسی

محققان مطالعه‌ای روی دو دلفین به نام‌های دالی و دونا انجام دادند. آزمایش‌ها نشان دادند که دلفین‌ها چه نوع الکتریسیته‌ای را می‌توانند تشخیص دهند. دالی و دونا می‌توانند هر دو نوع الکتریسیته را حس کنند – جریان مستقیم و جریان متناوب.

آنها در دریافت جریان مستقیم بسیار بهتر بودند. همه موجودات زنده جریان برق مستقیم در آب تولید می‌کنند. محققان می‌گویند توانایی تشخیص این امر به این معنی است که دلفین‌ها ممکن است بتوانند مکان اکثر انواع ماهی‌ها را که در نزدیکی خود هستند، تشخیص دهند.

دلفین‌ها می‌توانند از حس هفتم خود برای شکار استفاده کنند، حتی اگر نمی‌توانند خوب ببینند یا بشنوند، یا اگر نتوانند از حواس دیگر خود استفاده کنند. این مطالعه در «مجله زیست‌شناسی تجربی» منتشر شده است.

 

۱۹. Frozen Food (غذای منجمد)

Japanese food is famous worldwide. It looks like art. However, Japan’s “dish of the year” for 2022 is frozen food.
This is because of the Coronavirus pandemic. Many people did not eat at restaurants. They bought frozen food and ate at home. The winning food included frozen meat and pizzas.

ترجمه فارسی

غذاهای ژاپنی در سراسر جهان شهرت دارند. به نظر می‌رسد (آن‌ها نوعی) هنر هستند. با این حال، «غذای سال» ژاپن برای سال ۲۰۲۲ غذای منجمد است. این به دلیل همه‌گیری ویروس کروناست.

بسیاری از مردم در رستوران غذا نمی‌خوردند. غذای منجمد می‌خریدند و در خانه می‌خوردند. غذای برنده شامل گوشت منجمد و پیتزا بود.

 

Many food companies tried different ways of freezing food. They wanted it to taste good. A large Japanese supermarket opened a frozen food shop. Japan’s convenience stores sold more frozen food. Japan has an ageing society.
Many older people think frozen food is easier than cooking.

ترجمه فارسی

بسیاری از شرکت‌های مواد غذایی روش‌های مختلفی را برای انجماد مواد غذایی امتحان کردند. می‌خواستند طعم خوبی داشته باشد. یک سوپرمارکت بزرگ ژاپنی یک فروشگاه مواد غذایی منجمد افتتاح کرد.

فروشگاه‌های رفاه ژاپن مواد غذایی منجمد بیشتری می‌فروختند. ژاپن جامعه پیری دارد. بسیاری از افراد مسن فکر می‌کنند غذای منجمد آسان‌تر از پختن (غذا) است.

 

۲۰. Sleeping Temperature (دمای هوا در طول خوابیدن)

How hot or cold a room is affects sleep. Researchers say a room between 20-25º Celsius is best. The researchers monitored 50 people aged 65 and older for 18 months. The people’s sleep worsened when their room was not between 20-25ºC. Researchers say 20ºC is the best temperature for a deep sleep.

ترجمه فارسی

گرم یا سرد بودن یک اتاق بر خواب تأثیر می‌گذارد. محققان میگویند اتاقی بین ۲۰ تا ۲۵ درجه سانتیگراد بهترین (حالت برای خواب) است. محققان ۵۰ فرد ۶۵ ساله و بالاتر را به مدت ۱۸ ماه تحت نظر گرفتند.

زمانی که دمای اتاق آنها بین ۲۰ تا ۲۵ درجه سانتیگراد نبود، خواب‌شان بدتر شد. محققان می گویند ۲۰ درجه سانتیگراد بهترین دما برای خواب عمیق است.

 

Sleep quality could fall by 10 per cent if it is too warm or too cool. Poor sleep can bring health problems, like diabetes and heart disease. It can also increase stress. The researchers said people should make a comfortable environment to sleep well. They also said climate change could change our sleep.

ترجمه فارسی

اگر خیلی گرم یا خیلی سرد باشد، کیفیت خواب ممکن است ۱۰ درصد کاهش یابد. خواب کم می‌تواند مشکلاتی مانند دیابت و بیماری‌های قلبی را به همراه داشته باشد. همچنین می‌تواند استرس را افزایش دهد.

محققان گفتند که افراد باید محیطی راحت برای خواب راحت ایجاد کنند. آنها همچنین گفتند تغییرات آب و هوایی می‌تواند خواب ما را تغییر دهد.

 

اهمیت استفاده از متون ساده برای افرادی که در حال یادگیری زبان انگلیسی هستند

آغاز یادگیری زبان انگلیسی، به ویژه در سطح مبتدی، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. برای دستیابی به پیشرفت سریع‌تر و یادگیری بهتر، باید از همه مهارت‌های زبانی، از جمله خواندن، گوش دادن، صحبت کردن و نوشتن، به صورت همزمان استفاده کنیم.

حالا سوال اینجاست: از کجا باید این مسیر یادگیری زبان انگلیسی را شروع کنیم؟

همیشه شروع کار سخت‌ترین و حساس‌ترین قسمت یک کار است. بنابراین برداشتن گام درست، سرنوشت‌ساز خواهد بود.

اما اگر بخواهید به صورت خودآموز به یادگیری زبان انگلیسی بپردازید نیز می‌توانید با تعیین اهداف مشخص برای خودتان این کار را انجام دهید.

متون ساده انگلیسی برای سطح مبتدی

در هر دو صورت می‌توانید برای یادگیری بهتر به سراغ متون ساده به زبان انگلیسی برای سطح مبتدی بروید. این کار به شما کمک می‌کند که:

در این صورت تمامی مهارت‌های شما خود به خود تقویت می‌شود.

ناگفته نماند که حضور یک شخص متخصص راهگشای شما خواهد بود.

بهترین پیشنهاد برای یادگیری زبان انگلیسی ثبت‌نام در کلاس‌های خصوصی زبان انگلیسی در هایتاکی است. در کنار اساتید حرفه‌ای و با کمک منابع وسیع یادگیری زبان انگلیسی نه تنها از یادگیری زبان انگلیسی لذت می‌برید بلکه مسیر هیجان‌انگیزی را طی خواهید.

هایتاکی

در ادامه قصد داریم تعدادی از متون ساده به زبان انگلیسی برای سطح مبتدی را به شما پیشنهاد دهیم که با کمک آن‌ها به یادگیری زبان انگلیسی بپردازید.

 

مراحل یادگیری زبان انگلیسی به کمک متون ساده‌ انگلیسی

۱ با خواندن متن‌های کوتاه و ساده‌ای که برای زبان‌آموزان سطح مبتدی نوشته شده‌اند، شروع کنید.
۲ متن‌ها را به آرامی و با صدای بلند بخوانید. این کار به شما کمک می‌کند تا با تلفظ صحیح واژگان و لحن در زبان انگلیسی آشنا شوید.
۳ اگر حین خواندن متن‌ها، هر کلمه‌ای را که متوجه نمی‌شوید در یک فرهنگ لغت جستجو کنید. قبل از ادامه دادن، مطمئن شوید که تعریف آن کلمه‌ جدید را متوجه شده‌اید.
۴ لیستی از واژگان جدید برای خود درست کنید و هر روز آن‌ها را مرور کنید تا هرچه بهتر و سریع‌تر واژگان را به طور کامل یاد بگیرید.
۵ پس از اتمام خواندن هر متن، مدتی را به فکر کردن درباره‌ آنچه که خوانده‌اید اختصاص دهید. می‌توانید به چیزهایی که یاد گرفتید و هر کلمه یا عبارت جدیدی که با آن روبرو شده‌اید فکر کنید. این کار ذهن شما را به سمتی می‌برد که راحت‌تر به زبان انگلیسی فکر کنید.
۶ استفاده از کلمات و عبارات جدیدی را که در متن‌ها یاد گرفته‌اید را در اولویت قرار دهید. این کار واژه‌ها و عبارات جدید را در ذهن شما تثبیت می‌کند.
۷ کم‌کم سطح متن‌هایی که می‌خوانید را بالا ببرید. این کار به پیشرفت یادگیری شما کمک می‌کند.

 

کارهای دیگری که به شما کمک می‌کند از طریق خواندن، زبان انگلیسی را در خود تقویت کنید

۱. کتاب‌های کودکان را بخوانید

انتخاب کتاب‌های کودکان به زبان انگلیسی راهی عالی برای شروع یادگیری زبان انگلسیی است. چرا که از ادبیات و زبان ساده در نوشتن آن کتاب‌ها استفاده می‌شود.

ضمناً این کتاب‌ها علاوه بر ساده و قابل فهم بودن برای زبان‌ آموزان در سطح مبتدی، کوتاه نیز هستند. از این جهت خواندن آن‌ها برای شما خسته‌کننده نخواهد بود..

اما شما نباید همیشه کتاب‌های ساده بخوانید چرا که با این کار مانع از پیشرفت سطح زبان خود خواهید شد.

داستان های کوتاه انگلیسی برای مبتدیان

 

۲. تماشای انیمیشن و کارتون

انیمیشن‌ها و کارتون‌هایی که مخاطب آن‌ها کودکان هستند، انتخابی عالی برای یادگیری زبان انگلیسی هستند. شما می‌توانید از این منابع که اتفاقاً بسیار گسترده نیز هستند، برای یادگیری بهتر زبان انگلیسی استفاده کنید.

مقالات مرتبط:

 

۳. تماشای فیلم با زیرنویس

تماشای فیلم با زیرنویس انگلیسی می‌تواند راه بسیار خوبی برای یادگیری زبان انگلیسی باشد. شما می‌توانید فیلم‌های مورد علاقه‌ خود و یا فیلم‌هایی که بیان ساده دارند و برای سطح مبتدی مناسب هستند را انتخاب کنید.

مقالات مرتبط:

با این کار به جای تلاش برای درک تک تک کلمات، بر درک دیالوگ و محتوای کلی فیلم تمرکز کنید. ضمناً از این طریق می‌توانید آنچه می‌شنوید را به صورت نوشته شده نیز ببینید.

 

چگونه می توان با متون انگلیسی زبان یاد گرفت

سخن پایانی

برای یادگیری زبان انگلیسی کافیست قدم در راه یادگیری بگذارید. تعداد بسیار زیادی منبع برای یادگیری زبان انگلیسی در سطوح مختلف وجود دارند که در دنیای امروز و در این عصر تکنولوژی دسترسی به تمامی آن‌ها بسیار راحت است.

پس تنها کاری که لازم است انجام دهید این است که منبع مورد نظرتان برای یادگیری زبان انگلیسی در سطح خود را انتخاب کنید و یادگیری را آغاز کنید.

همچنین شما می‌توانید برای پیشرفت سریع‌تر و رسیدن به اهداف‌تان، علاوه بر این منابع، از یک معلم زبان انگلیسی نیز کمک بگیرید تا بهترین روش‌های یادگیری را به شما آموزش دهند.

 

منابع:

این مطلب چقدر برای شما مفید بود؟

میانگین امتیازات ۳.۹ / ۵. تعداد نظرات ۴۸

هنوز امتیازی ثبت نشده. شما اولین نفر باشید!

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *