کلاس آنلاین زبان انگلیسی با 250 مدرس برتر در هایتاکی، بهترین پلتفرم آموزش زبان آنلاین جلسه آزمایشی رایگان
زبان انگلیسی

۷۱ اصطلاح و لغت انگلیسی مربوط به عصبانیت + معنی فارسی و مثال

۴.۲
(۵)

خشم و عصبانیت احساسی است که مشخصه آن نزاع یا حس انزجار نسبت به دیگران است. این حالت زمانی ایجاد می‌شود که حس می‌کنیم در حق ما کوتاهی شده است یا اشتباهی رخ داده است. بروز خشم در برخی مواقع راهگشا است اما در شرایطی هم ممکن است مشکلاتی را ایجاد کند. آیا تا به حال شده است که در مکالماتتان با افراد خارجی زبان یا حتی آزمون‌های بین‌المللی زبان انگلیسی با نوع جدیدی از اصطلاحات روبه‌رو شوید اما بعدا متوجه شوید که از لغات و اصطلاحات انگلیسی درباره عصبانیت بوده است؟

 

در ادامه می‌خوانید:

 

در انگلیسی برای کلمه عصبانیت مترادف‌های زیادی وجود دارد. برای نمونه، به این مثال توجه کنید:«!He’s such a grumpy old man ». در این عبارت کلمه grumpy شاید اصطلاح جدیدی باشد که برای فرد بداخلاق و بد عنق به کار می‌رود. معنی این عبارت می‌شود: «او پیرمرد بد اخلاقی است!». اگر می‌‌خواهید با لغات و اصطلاحات جدیدی درباره عصبانیت و خشم به زبان انگلیسی آشنا شوید، پیشنهاد می‌کنیم تا انتهای این مقاله از وبلاگ هایتاکی همراه ما باشید که ۷۰ نمونه دیگر را بررسی خواهیم کرد.

 

لغات و اصطلاحات انگلیسی رایج مربوط به عصبانیت

در این بخش به طور مجزا لغات و اصطلاحات را بررسی می‌کنیم. اگر به تماشای فیلم های انگلیسی زبان و سریال انگلیسی علاقه داشته باشید، احتمالا بعضی از آن‌ها را  شنیده‌اید. اطلاع از لغت و اصطلاح انگلیسی مربوط به عصبانیت به شما کمک می‌کند تا مکالمات جذاب‌تری داشته باشید و فقط به موارد همیشگی اکتفا نکنید.

اصطلاحات انگلیسی مربوط به عصبانیت با معنی فارسی

 

۱. لغات انگلیسی مربوط به عصبانیت با ترجمه و مثال فارسی

۴۰ لغت انگلیسی مربوط به عصبانیت را همراه با مثال و ترجمه فارسی قرار دادیم. این لغات بیشترین کاربرد را در مکالمات انگلیسی دارند و می‌توانید از آن‌ها در مکالمه‌های خود یا بخش writting انگلیسی استفاده کنید.

۱. annoy: آزاردهنده، عصبانی‌کننده

Try making a note of the things that annoy you.

سعی کنید مواردی که شما را آزار می‌دهد یادداشت کنید.

choleric .2: بدخلق

he was a choleric, self-important little man.

او یک پسر کوچولوی بد خلق و خود شیفته بود.

 ۳. provoke: تحریک‌پذیر از خشم زیاد

I didn’t want to do anything to provoke him.

نمی‌خواستم کاری کنم که او را تحریک کنم.

convulsed. 4: خشم و انقباض شدید

a wave of mass strikes convulsed the Ruhr, Berlin, and central Germany

موجی از خشم و اعتصاب روهر، برلین و آلمان مرکزی را در بر گرفت.

۵. enrage: خشمگین کردن کسی

Their complete lack of respect enraged me.

بی‌احترامی کامل آن‌ها من را عصبانی کرد.

   عصبانی شدن :cross .6

he seemed to be very cross about something.

.به نظر می‌رسید که او در مورد چیزی بسیار عصبانی است.

 ۷. outrage: خشم

Many people have been outraged by these comments.

.بسیاری از مردم از این نظرات خشمگین شده‌اند.

displeased .8: ناراضی و عصبی

he was displeased with your work.

او از کار شما ناراضی بود.

۹. offend: توهین کردن

I had no intention of offending the community.

.من قصد توهین به جامعه را نداشتم

وحشی  :ferocious .10

I saw a a ferocious beast.

من یک جانور درنده را دیدم.

 ۱۱. rile: غرغر کردن

Cancellations rarely riled him.

لغو شدن‌ها به ندرت باعث غرغر کردن او می‌شد.

fierce .12: پرخاشگری شدید یا وحشیانه

fierce fighting continued throughout the day.

درگیری شدید در طول روز ادامه داشت.

۱۳. affront: توهین

One example that particularly affronted him was at the world championships.

یکی از نمونه‌هایی که او را مورد آزار و اذیت قرار داد مسابقات قهرمانی جهان بود.

fiery .14: داشتن طبیعتی پرشور و تندخو

It was spicy, but not in a fiery way, just enough to tickle my throat.

تند بود، اما نه به شکل آتشین، فقط به اندازه‌ای که گلویم را قلقلک دهد.

 ۱۵. displease: نارضایتی و خشم

He did not wish to displease her.

او نمی خواست او را ناراضی کند.

fuming .16: نشان دادن یا ابراز خشم شدید

Smith was left fuming following the security breach.

اسمیت پس از نقض امنیتی خشمگین شد.

۱۷. aggravate: آزار دادن یا عصبانی شدن

What aggravates you most about this country?

چه موردی درباره این کشور بیشتر از همه تو را عصبانی می‌کند.

galled .18: آزرده کردن دیگران

it galled him to have to sit impotently in silence.

طوری او را آزرده کرد که مجبور به سکوت شد.

انزجار و عصبانیت :pique .19

She was piqued by his lack of enthusiasm.

.او از عدم اشتیاق او برانگیخته شد

hateful .20: نفرت انگیز

I saw a hateful dress.

من یک لباس نفرت انگیز دیدم.

تحریک کردن :irritate .21

Their attitude irritates me.

.برخورد آنها مرا عصبانی می‌کند

طوفانی :storming.22

I had paparazzi storming my front lawn, pushing down the door.

پاپاراتزی‌ها به چمن جلوی من هجوم آوردند و در را فشار دادند.

 دیوانه کننده:mad .23

he felt as if he were going mad.

او احساس می‌کرد که دارد دیوانه می‌شود.

huffy .24: آزرده یا عصبانی

ask writers for more than a second draft and they get huffy.

از نویسندگان بیشتر از یک پیش نویس بخواهید باعث عصبانیت آن‌ها خواهید شد.

 توهین شده :offended .25

.he sounded rather offended

صدای او نسبتاً توهین آمیز بود.

ill-tempered .26: بداخلاق

He is largely viewed as an ill-tempered, stodgy government bureaucrat.

او تا حد زیادی به عنوان یک فرد دولتی بدخلق و بداخلاق در نظر گرفته می‌شود.

 outraged .27: عصبانی

the public were outraged at the brutality involved.

مردم از وحشیگری‌های موجود خشمگین شدند.

incensed .28: برافروخته

Leonora glared back at him, incensed.

لئونورا با خشم به او خیره شد.

دیوانه شده :madden .29

The ticking of the clock really maddens me.

تیک تاک ساعت واقعا مرا دیوانه می‌کند.

inflamed .30: ملتهب

We saw how such provocative actions only inflamed passions and escalated the unrest.

شاهد بودیم که چگونه چنین اقدامات تحریک آمیزی باعث شعله ور شدن احساسات و تشدید ناآرامی‌ها می‌شود.

 آزاردیده و خشمگین شدن :galled .31

It was their smugness that galled her most.

این خودخواهی آنها بود که بیش از همه او را آزار می‌داد.

 خشمگین کردن :infuriate .32

It infuriated her to have to deal with this man.

این او را عصبانی کرد که مجبور شد با این مرد برخورد کند.

 مخالفت و برآشفتن :antagonize .33

He didn’t want to antagonize her.

او نمی‌خواست آن خانم را برآشفته کند.

تمایل به عصبانی شدن آسان :irascible .34

 he was an irascible and difficult man.

 مردی عصبانی و دشوار بود.

 برآشفته :fret .35

The quickening of time frets me.

سریع گذشتن زمان من را برآشفته می‌کند.

ireful .36: عصبانی

There was the ireful consciousness.

هشیاری وحشتناکی به وجود آمده بود.

خشمگین شدن :incense .37

This proposal will incense conservation campaigners.

این پیشنهاد باعث خشمگین شدن فعالان محیط زیست خواهد شد.

مزاحمت و ایجاد آزار :vex .38

Everything about that man vexes me.

هر چیزی درباره آن مرد من را آزار می‌دهد.

عصبانی :exasperate .39

The constant interruptions were beginning to exasperate me.

وقفه‌های مداوم من را خشمگین کرده بود.

تحریک یا عصبانی کردن کسی :nettle .40

I instantly regretted my remark, because it obviously nettled him.

من فوراً از سخنم پشیمان شدم، زیرا او را ناراحت کرد.

مملو از خشم شدید اما بیان نشده :seething .۴۱

The student was seething with frustration after failing the test.

دانش آموز پس از رد شدن در آزمون از ناامیدی و خشم (مانند کوره) میجوشید.

بسیار خشمگین :livid .۴۲

My boss was livid when I showed up late to work for the third time this week.

وقتی این هفته برای سومین بار دیر سر کار حاضر شدم، رئیسم خیلی عصبانی بود.

بیشتر بخوانید: اسامی همیشه جمع در انگلیسی: قواعد + مثال | Only Plural Nouns

 

۲. اصطلاحات انگلیسی درباره عصبانیت با معنی فارسی

برخی از مترادف‌ها و اصطلاحات رایج خشم مانند Let off steam هستند که اگر به تنهایی معنی آن‌ها را پیدا کنید شاید خیلی بی‌معنی به نظر برسند اما استعاره‌ای از یک حالت روحی مانند تشویق برای رهایی از خشم و عصبانیت هستند.

اصطلاحات انگلیسی مربوط به عصبانیت با معنی فارسی

 

۱. Fly off the handle

عصبانیت ناگهانی، از کوره در رفتن

My boss flies off the handle at the smallest thing.

ترجمه: رئیس من با کوچکترین موردی از کوره در می‌رود!

۲. Send / drive someone up the wall

عصبانی کردن یک شخص

Preparing this presentation is driving me up the wall!

ترجمه: آماده کردن این ارائه من را دیوانه می‌کند!

۳. Have a short fuse

سریع عصبانی شدن، تمایل به از دست دادن سریع کنترل

Be careful how you talk to the Warehouse Manager; he has a pretty short fuse.

ترجمه: مراقب نحوه صحبت کردنت با مدیر انبار باش. او سریع عصبانی می‌شود.

۴. Have a quick temper

تند مزاجی، زود از کوره در رفتن

A quick temper should be a warning sign when you’re dating someone.

ترجمه: وقتی با کسی قرار می‌گذارید، به تند مزاجی او دقت کنید.

۵. Let off steam

فوران خشم و عصبانیت، تخلیه انرژی

Let’s go out for dinner tonight so you can let off steam after a tough week at work.

ترجمه: بیایید امشب برای شام بیرون برویم تا بعد از یک هفته کار سخت، انرژی و خشممان را خالی کنیم.

۶. Hot under the collar

عصبانیت، رنج کشیدن

Even the slightest criticism gets Annabelle hot under the collar.

ترجمه: حتی کوچکترین انتقادی آنابل را عصبانی می‌کند.

۷. See red

عصبانی شدن، خشمگین شدن

I saw red when I discovered they had excluded me from their plans.

ترجمه: وقتی متوجه شدم که آنها مرا از برنامه‌هایشان کنار گذاشته‌اند، عصبانی شدم.

۸. Make your blood boil

به جوش آمدن خون کسی، بسیار عصبانی شدن

It makes my blood boil when people are disrespectful to each other.

ترجمه: وقتی مردم به هم بی‌احترامی می‌کنند خونم به جوش می‌آید.

۹. Wind someone up

آزار دادن کسی، ایجاد خشم

Toby, stop winding your little sister up.

ترجمه: توبی، خواهر کوچکت را خشمگین نکن.

۱۰. A storm in a teacup

احساس خشم یا هیجان شدید در مورد یک موضوع بی‌اهمیت

Have a good sleep and in the morning you’ll realise it was just a storm in a teacup.

ترجمه: خوب بخوابید و صبح متوجه می‌شوید که خشم شما برای یک موضوع بی‌اهمیت بوده است.

۱۱. get on someone’s nerves

روی اعصاب کسی بودن

Could you turn down that music? It’s really getting on my nerves

ترجمه: موسیقی را عوض می‌کنید؟ واقعا داره اعصابمو خورد میکنه.

۱۲. Fit To Be Tied

خیلی عصبانی بودن

Dad was fit to be tied when I told him I’d crashed the car.

ترجمه: وقتی به پدر گفتم با ماشین تصادف کردم خیلی عصبانی شد.

۱۳. Pain in the neck

هر موضوع عذاب‌آوری که فرد نتواند آن را تحمل کند

All these safety checks are a pain in the neck, but they are necessary.

ترجمه: همه این بررسی‌های ایمنی عذاب‌آورند اما ضروری هستند.

۱۴. Rub someone up the wrong way

تحریک کردن یا دفع کردن کسی

I think Lisa rubbed Alison up the wrong way with her comment about the food.

ترجمه: من فکر می‌کنم لیزا با اظهار نظرش در مورد غذا، آلیسون را به اشتباه انداخت.

۱۵. Cheesed off

آزرده، احساسی که فرد بعد از بروز خشم دارد

You look cheesed off. What happened at work?

ترجمه: آزرده به نظر می‌رسی، در محل کار چه اتفاقی افتاده؟

۱۶. Like a red rag to a bull

خشم زیاد، برگرفته از گرفتن پارچه قرمز جلوی گاو نر اسپانیایی

We never discuss religion when my uncle is visiting. It’s like a red flag to a bull.

ترجمه: وقتی عمویم به دیدارمان می‌آید، ما هیچ وقت بحث دینی نمی‌کنیم. این کار او را خشمگین می‌کند.

۱۷. Give someone a piece of your mind

سرزنش حاصل از عصبانیت

If they don’t bring our food out soon, I’m going to go and give the manager a piece of my mind.

ترجمه: اگر غذای ما را نیاورند، من می‌روم و هر چه می‌توانم را به مدیر می‌گویم!

۱۸. Up in arms

اعتراض شدید به چیزی

All the parents at the school are up in arms about the fee increases.

ترجمه: همه والدین در مدرسه درباره افزایش شهریه اعتراض کردند.

۱۹. Bristle with anger/rage

آزرده خاطر و خشمگین شدن از کسی

He was bristling with anger as he surveyed the scene.

ترجمه: او در حالی که صحنه را بررسی می‌کرد از عصبانیت به جوش آمده بود!

۲۰. To be mad as a hornet

شدت عصبانیت خیلی زیاد

She was as mad as a hornet when she saw her cat under the rain.

ترجمه: وقتی گربه‌اش را زیر باران دید خیلی عصبانی شد.

۲۱. to be Steaming

 عصبانی و خشمگین بودن

I’m steaming after my boss gave me an unfair evaluation

ترجمه: من بعد از اینکه رئیسم ارزیابی ناعادلانه ای از من کرد، عصبانی هستم.

۲۲. To be Boiling

شدت عصبانیت خیلی زیاد

I’m boiling with frustration after my computer crashed again.

ترجمه: بعد از اینکه کامپیوترم دوباره خراب شد، خیلی عصبانیم.

۲۳. To be Furious

ناراحت و عصبانی بودن

I’m furious that my neighbor didn’t apologize for the noise they made last night!

ترجمه: من از اینکه همسایه ام به خاطر سروصدایی که دیشب ایجاد کردند عذرخواهی نکرد، عصبانی هستم!

۲۴. bete noire

این یک اصطلاح فرانسوی است که در زبان انگلیسی هم استفاده میشود و به فرد یا شیئی اطلاق میشود که شما را آزرده میکند.

My father’s bete noire is cigarette butts crushed on the lawn. That irritates him no end!

ترجمه: آن چیزی که پدرم را خیلی آزرده میکند ته سیگاری است که روی چمن له شده باشد. این او را بی نهایت آزار می دهد!

۲۵. To blow a fuse

ناگهانی عصبانی شدن (فیوز پراندن)

Charlie blew a fuse yesterday when he discovered that his bike had been stolen.

ترجمه: چارلی دیروز فیوز پراند وقتی متوجه شد که دوچرخه اش دزدیده شده است.

۲۶. To eat someone alive

کسی را با عصبانیت زیاد نقد کردن (کسی را زنده زنده خوردن)

The boss will eat me alive if the report arrives late.

ترجمه: اگر گزارش دیر برسد، رئیس مرا زنده زنده خواهد خورد.

۲۷. To Go ballistic

بسیار عصبانی یا آزرده شدن

It took almost an hour to get our food, and Dad went ballistic when they brought him the wrong thing.

ترجمه: تقریباً یک ساعت طول کشید تا غذای ما را بیاوریم، و بابا وقتی سفارش اشتباهی برای او آوردند، بسیار عصبانی شد.

۲۸. To Have a bone to pick with someone

دلخوری و شکایت داشتن از یک نفر که باید در مورد آن صحبت شود.

Hey, Bill. I’ve got a bone to pick with you. I lent you 20€ last week and you still haven’t paid me back.

ترجمه: هی، بیل من از تو شکایت و دلخوری دارم که باید درموردش حرف بزنیم. من هفته گذشته ۲۰ یورو به تو قرض دادم و هنوز پولم را پس نداده ای.

 

سخن پایانی

در این مقاله تلاش کردیم تا مهم‌ترین لغت و اصطلاح انگلیسی مربوط به عصبانیت را به شما معرفی کنیم. از این اصطلاحات می‌توانید در آزمون‌های بین‌المللی و جملات ساده و کاربردی زبان انگلیسی خود استفاده کنید. مشاهده فیلم و سریال به زبان انگلیسی نیز بسیار کمک کننده خواهد بود. اگر علاقه دارید تا زبان را به صورت اصولی یاد بگیرید، به سایت هایتاکی سر بزنید. در هایتاکی تدریس خصوصی زبان انگلیسی هم به صورت آنلاین و هم به صورت حضوری انجام می‌شود.

منابع:

این مطلب چقدر برای شما مفید بود؟

میانگین امتیازات ۴.۲ / ۵. تعداد نظرات ۵

هنوز امتیازی ثبت نشده. شما اولین نفر باشید!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *