توضیح آسان صفات در گرامر زبان فرانسه؛ راهنمای جامع
درک کامل صفتها در زبان فرانسه میتواند تفاوت بین یک جمله معمولی و یک ارتباط قدرتمند را ایجاد کند. صفتها نه تنها به ما این فرصت را میدهند که در توصیف کردن توانمندتر باشیم، بلکه درک آنها به ما کمک میکند تا جملاتمان را با زیرکی بیشتری بسازیم.
با یادگیری صحیح و استفاده از صفتها، شما نه تنها مکالمات روزمره خود را غنیتر میکنید، بلکه در مسیر تسلط بر زبان فرانسه گام برمیدارید. این مهارت، درهایی را به سوی فرصتهای جدید در زمینههای تحصیلی، حرفهای و شخصی باز میکند.
پس بیایید با همت و علاقه، این جنبه کلیدی زبان فرانسه را فرا بگیریم و به سطح جدیدی از برقراری ارتباط برسیم.
در ادامه میخوانید:
- صفات در گرامر زبان فرانسه
- ۴ شکل صفات در زبان فرانسه
- ترتیب استفاده از صفتها در زبان فرانسه
- دستهبندی انواع صفات در زبان فرانسه
- سخن پایانی
صفات در گرامر زبان فرانسه
دو قائده کلی در مورد دستور زبان مرتبط با صفات وجود دارد که بهتر است قبل از شروع در نظر داشته باشید:
قواعد کلی صفات در زبان فرانسه | |
اغلب کلمات زبان فرانسه دارای جنسیت (مذکر یا مونث) هستند و صفات مرتبط با آنها نیز بر این اساس تغییر پیدا خواهند کرد. | صفتها در زبان فرانسه به طور معمول بعد از اسم میآیند (به جز چندین استثناء که آنها را نیز در ادامه آموزش میدهیم). |
بیشتر بدانید: صفر تا صد آموزش زبان فرانسه با درسهای رایگان
۴ شکل صفات در زبان فرانسه
علاوه بر جنسیت، صفات در زبان فرانسه، بر اساس مفرد یا جمع بودن موصوف نیز تغییر شکل میدهند؛ بر همین اساس، در کل چهار گروه برای شکلهای مختلف صفتهای فرانسوی خواهیم داشت:
- مفرد مذکر: که به آن شکل پایه صفت یا کلمه نیز گفته میشود.
- مفرد مؤنث: معمولا برای تبدیل یک صفت پایه به مونث، کافی است به آخر آن یک «e» اضافه کنید.
- جمع مذکر: معمولا برای تبدیل یک صفت پایه به جمع مذکر، کافی است به آخر آن یک «s» اضافه کنید.
- جمع مؤنث: معمولا برای تبدیل یک صفت پایه به جمع مونث، کافی است به آخر آن یک «es» اضافه کنید.
صفت مذکر | صفت مونث | |
– | -e | مفرد |
-s | -es | جمع |
۱. صفت مفرد مذکر و مفرد مونث فرانسوی
حتی اگر مبتدی هم باشید، به احتمال زیاد میدانید که بسیاری از اسامی، اشیاء و صفات در زبان فرانسه به صورت مذکر یا مونث هستند. هنگامی که صحبت از صفتها میشود، باید به جنسیت موصوف (کلمهای که قصد دارید آن را توصیف کنید) توجه داشته باشید.
با توجه به جدول زیر میتوانید نحوه استفاده از صفت مفرد مونث و مفرد مذکر را ببینید.
مفرد مذکر | معنی در فارسی | مفرد مونث | معنی در فارسی |
un homme grand | یک مرد بلند | une belle femme | یک خانم زیبا |
un petit chien | یک سگ (نر) کوچک | une petite chienne | یک سگ (ماده) کوچک |
un garçon actif | یک پسر فعال | une fille active | یک دختر فعال |
صفتهای بیقائده مفرد مذکر و مفرد مؤنث
۱. صفاتی که از فرمول رایج پیروی نمیکنند
همانطور که اشاره کردیم، صفات مفرد مونث معمولا با فرمول زیر ساخته میشوند:
صفت مفرد مذکر (حالت پایه کلمه) + حرف e
اما در این زمینه و از لحاظ ساختاری، استثناهایی نیز وجود دارد که در جدول زیر رایجترین آنها را به همراه معنی آوردهایم:
صفت مفرد مذکر | صفت مفرد مونث | معنی در فارسی |
cher | chère | عزیز |
blanc | blanche | سفید |
bon | bonne | خوب |
nouveau | nouvelle | جدید |
heureux | heureuse | خوشحال |
نکته: برای اینکه صفات با ساختارهای استثناء را یکجا داشته باشید، جدول زیر را به خاطر بسپارید:
صفت مفرد مذکر | صفت مفرد مونث | معنی در فارسی |
-c (مثل blanc یا sec) | -que یا -che (مثل blanche یا sèche) | سفید/ خشک |
-er (مثل dernier) | -ère (مثل dernière) | آخرین |
-eur (مثل joueur) | -euse یا -eure (مثل joueuse) | بازیگوش |
-teur (مثل createur) | -teuse یا -trice (مثل créatrice) | خلاق |
-f (مثل péjoratif) | -ive (مثل péjorative) | تحقیرآمیز |
-x (مثل affreux) | -se (مثل affreuse) | ترسناک |
-s (مثل bas) | -sse (مثل basse) | کم |
۲. صفاتی که تغییر جنسیت نمیدهند
برخی صفات نیز هستند که بدون توجه به جنسیت موصوف، بدون تغییر میمانند (که اغلب آنها از لحاظ ظاهری مفرد مونث هستند)؛ رایجترین آنها عبارتند از:
صفات مفرد مونث / مذکر | معنی در فارسی |
calme | آرام |
riche | پولدار |
timide | ترسو |
rapide | سریع |
difficile | سخت |
۲. صفت جمع مذکر و مفرد مونث فرانسوی
همانطور که اشاره کردیم، برای تبدیل صفات مفرد به حالت جمع، کافی است به آخر آنها یک «s» اضافه کنیم. برای مثال:
مفرد مذکر | معنی در فارسی | مفرد مونث | معنی در فارسی |
des hommes grands | تعدادی مردان بلند | des belles femmes | تعدای خانم زیبا |
des petit chiens | تعدادی سگ (نر) کوچک | des petites chiennes | تعدادی سگ (ماده) کوچک |
صفتهای بیقائده جمع مذکر و جمع مؤنث
۱. صفاتی که از فرمول رایج پیروی نمیکنند
برخی صفات نیز هستند که بدون توجه به جنسیت موصوف، بدون تغییر میمانند (که اغلب آنها با اضافه کردن چند حرف به آخر کلمه پایه ساخته میشوند).
رایجترین آنها عبارتند از:
صفت مفرد مذکر | صفت مفرد مونث | معنی در فارسی |
blancs | blanches | سفید |
bons | bonnes | خوب |
nouveaux | nouvelles | جدید |
heureux | heureuses | خوشحال |
۲. صفاتی که تغییر جنسیت نمیدهند
برخی صفات نیز هستند که بدون توجه به جنسیت موصوف، بدون تغییر میمانند (که اغلب آنها از لحاظ ظاهری جمع مونث هستند).
رایجترین آنها عبارتند از:
صفات مفرد مونث / مذکر | معنی در فارسی |
calmes | آرام |
riches | پولدار |
timides | ترسو |
rapides | سریع |
difficiles | سخت |
۳. صفات ملکی در زبان فرانسه
از صفات ملکی برای نشان دادن اینکه یک اسم متعلق به چه کسی یا چه چیزی است، استفاده میشود. در جدول زیر تمامی صفتهای ملکی در زبان فرانسه را آوردهایم (برای درک و مقایسه بهتر، معانی آنها به زبان فارسی را نیز اضافه کردیم):
صفت مفرد مذکر | صفت مفرد مونث | جمع مونث / مذکر | معنی در فارسی |
mon | ma | mes | (برای) من |
ton | ta | tes | (برای) تو |
son | sa | ses | (برای) او |
notre | notre | nos | (برای) ما |
votre | votre | vos | (برای) شما |
leur | leur | leurs | (برای) آنها |
استثناهای صفات ملکی
هنگامی که صفات ملکی را در زبان فرانسه به کار میبرید، در دو حالت جنسیت اهمیتی نداشته و بر شکل کلمه تاثیر نمیگذارد:
۱. اگر صفت قبل از اسمی بیاید که با مصوت شروع شود:
برای مثال، اگر یک دوست مونث دارید، برای بیان «دوست من» باید از mon amie به جای ma amie استفاده کنید؛ زیرا حرف a در کلمه amie یک مصوت است.
۲. اگر صفت قبل از اسامی جمع بیاید:
همانطور که در جدول هم مشاهده کردید، صفتهای ملکی جمع در زبان فرانسه به جنسیت اسم بیتفاوت هستند.
نکته: همچنین به این استثناء نیز توجه داشته باشید که هنگام صحبت در مورد اعضای بدن، نیازی به استفاده از صفات ملکی در زبان فرانسه نیست!
۴. صفات اشاره در زبان فرانسه
از صفات اشاره، همانطور که از نامشان پیداست برای اشاره کردن و نشان دادن اشیاء یا افراد بدون نام بردن آنها استفاده میشود. این نوع از صفات نیز همواره قبل از اسم میآیند، و بر اساس جنسیت و تعداد آن نیز تغییر شکل میدهند.
مذکر | مونث | معنی انگلیسی و فارسی | |
مفرد
|
ce (cet)
|
cette
|
این – this
آن – that |
جمع
|
ces
|
ces
|
اینها – these
آنها – those |
نکات زیر را در مورد صفات اشاره فرانسوی در نظر داشته باشید:
۱. اگر اسم مفرد مذکر با مصوت شروع شود، صفات اشاره آن از «ce» به «cet» تغییر شکل میدهند.
برای مثال:
cet outil به معنای این/آن ابزار
۲. برای تاکید بیشتر بر اشاره کردن، میتوانید از اضافه کردن «-c» (برای اشاره به افراد یا چیزهای دور و به معنی این/ اینها) یا «-là» (برای اشاره به افراد یا چیزهای نزدیک و به معنی آن/ آنها) به آخر اسم کمک بگیرید.
برای مثال:
ce bâtiment-ci به معنی این ساختمان
cette montagne-là یه معنای آن کوه
۵. صفات مقایسهای در زبان فرانسه
۱. صفات -تر (Comparative) در زبان فرانسه
برای مقایسه دو یا چند چیز با یکدیگر، از فرمول زیر استفاده کنید:
(plus(بیشتر)/ moins(کمتر)) + ….. + que + ….
جمله فرانسوی | معنی در فارسی |
Cette chemise est plus courte que celle que je ports. | این پیراهن کوتاهتر از پیراهنی است که من میپوشم. |
Il est plus têtu que son frère. | او از برادرش لجبازتر است. |
Ce est moins intéressant que celui que nous avons visité auparavant. | این روستا نسبت به روستایی که قبلاً از آن بازدید کردیم کمتر جالب است. |
۲. صفات -ترین (Superlative) در زبان فرانسه
برای ساختن صفات فوقالعاده (Superlative) در زبان فرانسه، از فرمول زیر استفاده کنید:
le/la/les + (plus(بیشتر)/ moins(کمتر)) + …..
جمله فرانسوی | معنی در فارسی |
C’était la plus jolie lampe du magasin. | این زیباترین لامپ فروشگاه بود. |
Ma soeur est la personne la plus optimiste que je connaisse. | خواهرم خوشبینترین فردی است که میشناسم. |
Les échantillons les plus rares n’étaient pas disponibles au public. | کمیابترین نمونهها در دسترس عموم نبودند. |
بیشتر بدانید: نحوه شکل گیری و استفاده از صفات عالی در زبان فرانسه
۳. صفات مقایسهای بی قائده
حالت پایه صفت | Comparative (-تر) | Superlative (-ترین) |
bon (خوب) |
meilleur (بهتر، مذکر) |
le meilleure (بهترین، مذکر) |
bien (خوش) |
mieux (خوشتر) |
le mieux (خوشترین) |
mal (بد) |
pire (برتر) |
le pire (بدترین) |
ترتیب استفاده از صفتها در زبان فرانسه
حالا که با اشکال مختلف صفتها آشنا شدید، زمان آن است که آنها را در جمله به کار ببرید. به طور کلی، همانطور که در بالا نیز اشاره کردیم:
صفات در زبان فرانسه بعد از اسامی میآیند.
برای مثال:
جمله فرانسوی | معنی در فارسی |
La fille américaine porte un chapeau rouge. | دختر آمریکایی یک کلاه قرمز بر سر دارد. |
La semaine prochaine nous allons au restaurant italien. | هفته آینده ما به رستوران ایتالیایی میرویم. |
اما همواره استثناهایی وجود دارد که در آنها صفات قبل از اسامی قرار میگیرند.
بیشتر بدانید: همه چیز درباره گرامر اسم ها در زبان فرانسوی
۱. یکی از سادهترین و سریعترین تکنیکها برای اینکه اینگونه صفات را تشخیص بدهید، توجه به طول آنها است:
صفات طولانی قبل از اسم و صفات بلند بعد از اسمها میآیند.
برای مثال به صفت کوتاه cher (به معنی عزیز) در جمله زیر توجه کنید:
Mon cher grand-père porte une montre chère ( به معنی پدربزرگ عزیزم یک ساعت گران قیمت میپوشد)
۲. استثناء دیگر، صفاتی هستند که در یک گروه خاص قرار میگیرند: گروه BANGS!
۱. صفتهای فرانسوی BANGS!
در مقابل صفتهای با قائده زبان فرانسه که بعد از اسم قرار میگیرند، صفاتی هستند که قبل از اسم میآیند؛ به این صفتها BANGS میگویند.
هر حرف از این کلمه مرتبط با یک دسته است:
- زیبایی – Beauty
- سن – Age
- عدد – Number (آموزش اعداد به زبان فرانسه؛ چطور شمارش را سریع تر یاد بگیریم؟)
- خوبی – Goodness
- اندازه – Size
در جدول زیر میتوانید پرکاربردترین صفات موجود در این دستهها را بخوانید:
معنی صفات فرانسوی و معادل آنها در انگلیسی | مذکر | مونث | ||
مفرد | جمع | مفرد | جمع | |
زیبا (Beautiful) | Beau (Bel) | Beaux | Belle | Belles |
خوب (Nice) | Gentil | Gentils | Gentille | Gentilles |
خوب (Good) | Bon | Bons | Bonne | Bonnes |
بد (Bad) | Mauvais | Mauvais | Mauvaise | Mauvaises |
بهتر/ بهترین (Better/best) | Meilleur | Meilleurs | Meilleure | Meilleures |
عزیز (Dear) | Cher | Chers | Chère | Chères |
بزرگ (Big/great) | Grand | Grands | Grande | Grandes |
جوان (Young) | Jeune | Jeunes | Jeune | Jeunes |
قدیمی، پیر (Old) | Vieux (Vieil) | Vieux | Vieille | Vieilles |
جدید (New) | Nouveau (Nouvel) | Nouveaux | Nouvelle | Nouvelles |
زیبا (Pretty) | Joli | Jolis | Jolie | Jolies |
دراز، طولانی (Long) | Long | Longs | Longue | Longues |
کوچک، کم (Little) | Petit | Petits | Petite | Petites |
مثالهایی برای صفات BANGS
عبارت فرانسوی | معنی در فارسی |
Un petit garçon | یک پسر کوچک |
Les gentils hommes | مردان خوب |
Les belles femmes | زنان زیبا |
۲. صفتهایی که معنیشان وابسته به مکانشان است!
گروه دیگری از صفتها در زبان فرانسه وجود دارند که بر اساس اینکه قبل یا بعد از اسم قرار بگیرند، معنای متفاوتی خواهند داشت. برای مثال:
صفت | قبل از اسم | بعد از اسم |
ancien | un ancien collègue (یک همکار سابق) | Une maison ancienne (خانه باستانی) |
cher | Mon cher ami (دوست عزیزم) | Une montre très chère (یک ساعت بسیار گران قیمت) |
pauvre | Ce pauvre animal (این حیوان بیچاره) | Une personne pauvre (یک فرد فقیر) |
propre | Mes Propres mains (دست خودم) | Mes mains propres (دستهای پاک من) |
۳. استفاده از چندین صفت فرانسوی در یک جمله
بسیار آسان است و دو راه دارد:
روشهای استفاده از چندین صفت در یک جمله فرانسوی | جمله فرانسوی | معنی فارسی | |
۱ | یک صفت را قبل از اسم و صفتهای دیگر را بعد از اسم بیاورید. | Une jeune fille intelligent | یک دختر جوان و باهوش |
Un petit chapeau pointu | یک کلاه کوچک و نوک تیز | ||
۲ | تمامی صفات را بعد از اسم بیاورید. | Un pantalon noir evase | شلوار گشاد مشکی |
Un professeur sympa, amiable et drôle | یک استاد خوب، صمیمی و بامزه | ||
Le bol rond bleu | کاسه گرد آبی رنگ |
دستهبندی انواع صفات در زبان فرانسه
صفات پرکاربرد و عمومی در زبان فرانسه
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
bon | bonne | خوب | Ce sandwich est très bon! (این ساندویچ خیلی خوب است!) |
bons | bonnes | ||
mauvais | mauvaise | بد | C’était une mauvaise idée d’acheter cette voiture d’occasion. (خرید این ماشین کارکرده ایده بدی بود.) |
mauvaises | |||
jeune | jeune | جوان | Il est encore très jeune. (او (مذکر) هنوز خیلی جوان است.) |
jeunes | jeunes | ||
vieux /vieil (برای اسمهایی که با حرف صدادار یا h صامت شروع میشوند) |
vieille | قدیمی، پیر | C’est un vieux livre, mais je l’aime bien. (این یک کتاب قدیمی است؛ اما من آن را دوست دارم.) |
vieilles | |||
fort | forte | قوی | Ce café est beaucoup trop fort. (این قهوه خیلی قوی است.) |
forts | fortes | ||
faible | faible | ضعیف | Elle vient juste de rentrer de l’hôpital, donc elle est encore faible. (او (مونث) بهتازگی از بیمارستان به خانه برگشته است، به همین دلیل هنوز ضعیف است.) |
faibles | faibles | ||
lent | lente | یواش، آرام، کند | Le train est très lent aujourd’hui. (قطار امروز خیلی کند است.) |
lents | lentes | ||
rapide | rapide | سریع | La livraison a été rapide. (تحویل امروز سریع بود.) |
rapides | rapides | ||
neuf | neuve | جدید، تازه | Nous avons emménagé dans un appartement neuf il y a deux semaines. (من دو هفته پیش به یک آپارتمان جدید نقل مکان کردیم.) |
neufs | neuves | ||
grandiose | grandiose | باشکوه | Tout dans cet hôtel est grandiose. (همه چیز این هتل باشکوه است.) |
grandioses | grandioses | ||
simple | simple | ساده | Je veux une explication simple. (من یک توضیح ساده میخواهم.) |
simples | simples | ||
ennuyeux | ennuyeuse | حوصله سر بر | Le cours était tellement ennuyeux que je me suis endormi. (کلاس خیلی حوصلع سر بر بود؛ من خوابم برد.) |
ennuyeuses | |||
amusant | amusante | سرگرم کننده | Les émissions de télé-réalité sont amusantes. (برنامههای تلوزیونی بر پایه واقعیت سرگرم کننده هستند.) |
amusants | amusantes | ||
chanceux | chanceuse | خوش شانس | Nous avons de la chance d’avoir trouvé cette place de parking gratuite. (خیلی خوش شانسی است که ما این جای پارک رایگان را پیدا کردیم.) |
chanceuses | |||
malchanceux | malchanceuse | بد شانس | Je me sens malchanceuse en amour. (من در عشق احساس بدشانسی میکنم.) |
malchanceuses | |||
sain | saine | سالم، سلامت | Manger cela n’est pas sain. (خوردن آن سالم نیست.) |
sains | saines | ||
malade | malade | مریض | Je ne peux pas aller travailler parce que je suis malade. (من نمیتوانم سر کار بروم؛ زیرا مریض هستم.) |
malades | malades | ||
ouvert | ouverte | باز | Restons avec la fenêtre ouverte. (بیا پنجره را باز نگه داریم.) |
ouverts | ouvertes | ||
fermé | fermée | بسته | Ce restaurant est fermé tous les dimanches. (این رستوران هر یکشنبه بسته است.) |
fermés | fermées | ||
haut | haute | مرتفع، بلند، بالا | J’ai gravi l’une des plus hautes montagnes de France. (من از یکی از مرتفعترین کوههای فرانسه بالا رفتم.) |
hauts | hautes | ||
pur | pure | خالص، پاک | L’air est pur ici. (اینجا هوا پاک است.) |
purs | pures | ||
rare | rare | کمیاب | Ce magasin vend des bijoux rares. (این فروشگاه جواهرات کمیاب میفروشد.) |
rares | rares | ||
courant | courante | عمومی، متداول | C’est un problème très courant. (این یک مشکل متداول است.) |
courants | courantes | ||
vrai | vraie | صحیح، درست | C’est vrai, il déménage à l’étranger. (این درست است، او (مذکر) دارد به خارج از کشور میرود.) |
vrais | vraies |
صفات در زبان فرانسه برای احساسات
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
calme | calme | آرام | Je veux un quartier calme. (من یک محل زندگی آرام میخواهم.) |
calmes | calmes | ||
agité | agitée | بی قرار، مضطرب | Elle était très agitée pendant l’examen. (او (مونث) در طول امتحان خیلی مضطرب بود.) |
agités | agitées | ||
heureux | heureuse | خوشحال | Je suis heureux avec mon nouveau travail! (من با شغل جدیدم خوشحال هستم!) |
heureuses | |||
malheureux | malheureuse | ناراضی | Il est malheureux avec son colocataire. (او (مذکر) از همخانه جدیدش ناراضی است.) |
malheureuses | |||
triste | triste | ناراحت | Elle est triste de quitter la maison. (او (مونث) بهخاطر ترک کردن خانه ناراحت است.) |
tristes | tristes | ||
certain | certaine | مطمئن | Il est certain de lui. (او (مذکر) از خودش مطمئن است.) |
certains | certaines | ||
incertain | incertaine | نامطمئن | Je suis incertain de ce qu’il faut faire. (من درباره اینکه چه کاری انجام بدهم نامطمئن هستم.) |
incertains | incertaines | ||
fier | fière | مغرور، مفتخر | Je suis fier d’elle. (من به او (مونث) مفتخرم. (من به او (مونث) افتخار میکنم.)) |
fiers | fières | ||
énervé | énervée | اذیت شده، رنجیده | Elle est énervée parce qu’elle a perdu ses clés. (او (مونث) رنجیده است؛ زیرا کلیدهایش را گم کرده است.) |
énervés | énervées | ||
fatigué | fatiguée | خسته (tired) | J’ai mal dormi, je suis fatigué. (من بد خوابیدم، خسته هستم.) |
fatigués | fatiguées | ||
épuisé | épuisée | خسته (exhausted) | Après le voyage, ils étaient épuisés. (بعد از مسافرت، آنها خسته بودند.) |
épuisés | épuisées | ||
ennuyé | ennuyée | خسته (bored) | Je suis ennuyé, peut-on partir maintenant (من خسته هستم؛ آیا میتوانیم الان برویم؟) |
ennuyés | ennuyées | ||
affamé | affamée | گرسنه | Je suis affamé parce que je n’ai pas pris de petit-déjeuner. (من گرسنه هستم؛ زیرا من صبحانه نخوردم.) |
affamés | affamées | ||
rassasié | rassasiée | راضی | Je me sens tellement rassasiée après ce repas copieux! (من بعد از آن وعده دلچسب بسیار راضی هستم.) |
rassasiés | rassasiées | ||
amoureux | amoureuse | عاشق | Ils sont amoureux depuis deux ans. (آنها دو سال است که عاشق هستند.) |
amoureuses | |||
détendu | détendue | آرام (relaxed) | Tout le monde était détendu après avoir fait du yoga. (همه بعد از یوگا آرام بودند.) |
détendus | détendues | ||
stressé | stressée | پریشان | Avant sa présentation, il était très stressé. (قبل از ارائه، او (مذکر) بسیار پریشان بود) |
stressés | stressées | ||
indifférent | indifférente | بي تفاوت | Il est complètement indifférent à la politique, il ne vote jamais. (او (مذکر) کاملا نسبت به سیاست بیتفاوت است؛ او هیچ وقت رای نمیدهد.) |
indifférents | indifférentes | ||
joyeux | joyeuse | شاد | Elle est joyeuse aujourd’hui car elle a été promue. (او (مونث) امروز شاداست؛ زیرا ترفیع گرفته است.) |
joyeuses | |||
pompette | pompette | بامزه، سرخوش | Je suis déjà pompette. (من از پیش سرخو هستم.) |
pompettes | pompettes | ||
bourré | bourrée | مست | Il n’est pas bourré. (او (مذکر) مست نیست.) |
bourrés | bourrées |
صفات در زبان فرانسه برای توصیف شخصیت
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
drôle | drôle | خندهدار، مضحک | Ce film est très drôle! (این فیلم خیلی خندهدار است.) |
drôles | drôles | ||
sérieux | sérieuse | جدی | Est-ce que ces personnes sont sérieuses? (آیا این مردم جدی هستند؟) |
sérieux | sérieuses | ||
gentil | gentille | مهربان | C’est très gentil de votre part. (نظر لطف شماست.) |
gentils | gentilles | ||
méchant | méchante | بدجنس | Ma soeur était méchante avec moi avant. (خواهرم خیلی با من بدجنس بود.) |
méchants | méchantes | ||
timide | timide | خجالتی، کم رو | Il est très timide au début. (او (مذکر) در ابتدا خیلی خجالتی بود.) |
timides | timides | ||
confiant | confiante | مطمئن، بیپروا | Je suis confiant à propos de ce projet. (من درباره این پروژه مطمئن هستم.) |
confiants | confiantes | ||
ambitieux | ambitieuse | جاه طلب | C’est un objectif ambitieux. (این کی هدف جاه طلبانه است.) |
ambitieuses | |||
fiable | fiable | قابل اعتماد | C’est un ami fiable. (او (مذکر) یک دوست قابل اعتماد است.) |
fiables | fiables | ||
charmant | charmante | جذاب، فریبنده | Elle est charmante avec sa robe rouge. (او (مونث) در لباس قرمزش خیلی جذاب به نظر میرسد.) |
charmants | charmantes | ||
haineux | haineuse | نفرت انگیز | Ses commentaires haineux ont offensé beaucoup de gens. (نظرات نفرتانگیز او (مذکر) باعث رنجیدن خیلی از مردم شد.) |
haineux | haineuses | ||
passionné | passionnée | پرشور | Il est passionné de musique et joue de la guitare tous les jours. (او (مذکر) خیلی راجه به موسیقی پرشور است و هر روز گیتار میزند.) |
passionnés | passionnées | ||
généreux | généreuse | دست و دلباز | Elle est très généreuse envers ses amis. ()او (مونث) نسبت به دوستانش خیلی دست و دلباز است. |
généreuses | |||
avare | avare | خسیس | Mon grand-père était avare avec son argent. (پدربزرگ من نسبت به پولش خیلی خسیس بود.) |
avares | avares | ||
curieux | curieuse | کنجکاو | Je suis curieux de savoir ce qui s’est passé. (من بسیار کنجکاو هستم تا بدانم چه اتفاقی افتاد.) |
curieuses | |||
égoïste | égoïste | خودخواه | C’est un peu égoïste, mais je le veux maintenant. (این کمی خودخواهانه است؛ اما من آن را الان میخواهم.) |
égoïstes | égoïstes | ||
sportif | sportive | ورزشی (علاقهمند به ورزش) | Mon ami est très sportif et court un marathon chaque année. (دوستم خیلی ورزشی است و هر سال یک ماراتن میدود.) |
sportifs | sportives | ||
paresseux | paresseuse | تنبل | Je suis trop paresseux pour sortir aujourd’hui. (من خیلی تنبل هستم تا امروز بیرون بروم.) |
paresseuses | |||
modeste | modeste | فروتن، نسبتا کم | Mon salaire est assez modeste mais je suis content de mon travail. (حقوق من نسبتا کم است؛ اما من با شغلم خوشحال هستم.) |
modestes | modestes | ||
orgueilleux | orgueilleuse | مغرور، مفتخر | Il est trop orgueilleux pour admettre son erreur. (او (مذکر) برای اینکه به اشتباهش اعتراف کند خیلی مغرور است.) |
orgueilleux | orgueilleuses | ||
poli | polie | با ادب | Il est très poli envers tout le monde. (او (مذکر) نسبت به همه خیلی با ادب است.) |
polis | polies | ||
impoli | impolie | بی ادب | C’est impoli de couper sans arrêt la parole à quelqu’un. (برای کسی مزاحمت ایجاد کردن برای کسی بی ادبی است.) |
impolis | impolies | ||
créatif | créative | خلاق | Il trouve des idées créatives tout le temps. (او (مذکر) در تمامی مواقع ایدههای خلاقی به ذهنش میرسد.) |
créatifs | créatives | ||
imaginatif | imaginative | تخیلی | Les publicitaires d’aujourd’hui deviennent de plus en plus imaginatifs. (امروزه تبلیغات دارند بیشتر و بیشتر تخیلی میشوند.) |
imaginatifs | imaginatives | ||
rationnel | rationnelle | منطقی | J’essaie de prendre des décisions rationnelles. (من سعی میکنم تصمیمات منطقی بگیرم.) |
rationnels | rationnelles | ||
artistique | artistique | هنرمند | Il l’admire parce qu’elle est libre d’esprit et artistique. (او (مذکر) او (مونث) را ستایش میکند؛ زیرا او (مونث) آزاد و هنرمند است.) |
artistiques | artistiques | ||
doué | douée | با استعداد | Mon frère est très doué en dessin. (برادرم در طراحی بسیار با استعداد است.) |
doués | douées | ||
maladroit | maladroite | دست و پا چلفتی | Le nouveau stagiaire est un peu maladroit dans son travail. (کارآموز جدید کمی در کارش دست و پا چلفتی است.) |
maladroits | maladroites | ||
intelligent | intelligente | باهوش | Elle est intelligente mais paresseuse. (او (مونث) باهوش اما تنبل است.) |
intelligents | intelligentes | ||
stupide | stupide | احمق (stupid) | Je ne suis pas assez stupide pour croire cela. (من به اندازهای که آن را باور کنم احمق نیستم.) |
stupides | stupides | ||
brave | brave | شجاع | C’est brave de voyager tout seul. (تنهایی سفر کردن شجاعانه است.) |
braves | braves | ||
lâche | lâche | بزدل | Ne pas admettre ses erreurs est lâche. (قبول نکردن اشتباهات بزدلانه است.) |
lâches | lâches | ||
sage | sage | خردمند | Ma grand-mère donne des conseils sages. (مادربزرگم پندهای خردمند(انهای) میدهد.) |
sages | sages | ||
fou | folle | دیوانه (crazy) | C’est une idée folle! (این یک ایده دیوانه(وار) است.) |
fous | folles | ||
discret | discrète | محتاط | Ne vous inquiétez pas, nous serons discrets. (نگران نباش؛ ما محتاط خواهیم بود.) |
discrets | discrètes | ||
exigeant | exigeante | ایرادگیر | Il est très exigeant avec la cuisine. (او (مذکر) نسبت به غذا خیلی ایرادگیر است.) |
exigeants | exigeantes | ||
ouvert [d’esprit] | ouverte [d’esprit] | روشن فکر | Elle est une enseignante juste et ouverte. (او (مونث) یک معلم منصف و روشن فکر است.) |
ouverts [d’esprit] | ouvertes [d’esprit] | ||
bébête | bébête | احمق (silly) | Ce jeu est bébête. (این بازی احمقانه است.) |
bébêtes | bébêtes | ||
bavard | bavarde | پرحرف | Elle a la réputation d’être bavarde. (او (مونث) در پرحرفی شهرت دارد.) |
bavards | bavardes | ||
sensible | sensible | حساس | Ils sont sensibles aux critiques. (آنها نسبت به انتقاد حساس هستند.) |
sensibles | sensibles | ||
impulsif | impulsive | تکانشی | J’essaie de ne pas prendre de décisions impulsives. (من سعی میکنم تصمیمات تکانشی نگیرم.) |
impulsifs | impulsives | ||
naïf | naïve | ساده لوح | C’est une question naïve. (این یک سوال ساده لوحانه است.) |
naïfs | naïves | ||
peureux | peureux | ترسناک | Ma sœur est peureuse. (خواهر من ترسناک است.) |
gai | gaie | سرزنده، شاداب | C’est une personne très gaie. (او (مذکر) شخصی سرزنده است.) |
gais | gaies | ||
cruel | cruelle | بیرحم | Ses paroles étaient un peu cruelles. (کلمات او (مونث) کمی بیرحمانه بودند.) |
cruels | cruelles |
صفات در زبان فرانسه برای توصیف ظاهر
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
grand | grande | بلند، بزرگ | Elle est plus grande que moi. (خواهرم از من بلندتر است.) |
grands | grandes | ||
petit | petite | کوچک | Mon cousin est petit pour son âge. (پسر عمویم نسبت به سنش کوچک است.) |
petits | petitesچاق | ||
gros | grosse | چاق | Ses chats de compagnie sont gros et bien nourris. (حیوانات خانگی او (مونث) چاق هستند . به خوبی غذا خوردهاند.) |
gros | grosses | ||
potelé | potelée | چاق و چله، فربه، گوشتالو | Le bébé a des joues potelées et mignonnes. (آن بچه گونههای گوشتالویی دارد.) |
potelés | potelées | ||
mince | mince | لاغر | Il évite les desserts pour rester mince. (او (مذکر) از دسرها اجتناب میکند تا لاغر بماند.) |
minces | minces | ||
joli | jolie | زیبا (pretty) | Elle porte une jolie robe. (او (مونث) لباس زیبایی پوشیده است.) |
jolis | jolies | ||
laid | laide | زشت، ناخوشایند | Ce bâtiment est laid. (این ساختمان زشت است.) |
laids | laides | ||
beau | belle | زیبا (beautiful)، خوش قیافه | Ils cherchent les belles choses de la vie. (آنها به دنبال چیزهای زیبا در زندگی میگردند.) |
beaux | belles | ||
moche | moche | زشت (ugly) | Les vases sur le marché aux puces étaient tous moches. (تمام گلدانهای بازار دست دوم فروشی زشت بودند.) |
moches | moches | ||
en forme | en forme | روی فرم | Il fait des pompes tous les matins pour rester en forme. (او (مذکر) هر روز دراز نشست میزند تا روی فرم بماند.) |
صفات فرانسوی برای توصیف اشیاء و مکانها
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
doux | douce | نرم | Je veux des oreillers doux et moelleux. (من بالشتهای نرم و راحت میخواهم.) |
douces | |||
dur | dure | سفت | Ce steak est dur à mâcher. (این استیک برای جویدن سفت است.) |
durs | dures | ||
froid | froide | سرد | Mon café est déjà froid. (قهوه من از پیش سرد است.) |
froids | froides | ||
chaud | chaude | داغ | Ne touche pas le four, il est encore chaud. (به اجاق گاز دست نزن، هنوز داغ است.) |
chauds | chaudes | ||
lourd | lourde | سنگین | Le panier de fruits est trop lourd. (سبد میوه بسیار سنگین است.) |
lourds | lourdes | ||
léger | légère | سبک | J’aime ce sac car il est léger. (من این کیف را دوست دارم؛ زیرا سبک است.) |
légers | légères | ||
encombrant | encombrante | حجیم، قطور | Les livres peuvent être encombrants. (کتابها میتوانند قطور باشند.) |
encombrants | encombrantes | ||
complet | complète | پر | Le restaurant est complet ce soir. (رستوران امشب پر است.) |
complets | complètes | ||
vide | vide | خالی | Votre frigo est vide! (یخچال تو خالی است!) |
vides | vides | ||
géant | géante | بزرگ (giant) | Il a des mains géantes! (او (مذکر) دستان بزرگی دارد.) |
géants | géantes | ||
minuscule | minuscule | کوچک، ریز (tiny) | Le texte est trop minuscule pour que je puisse le lire. (متن برای اینکه من بخوانم بسیار ریز است.) |
minuscules | minuscules | ||
propre | propre | تمیز | Mes mains sont propres. (دستان من تمیز هستند.) |
propres | propres | ||
sale | sale | کثیف | Sa chemise est sale. (پیراهن او (مذکر) کثیف است.) |
sales | sales | ||
frais | fraîche | تازه | Nous n’utilisons que du basilic frais. (من فقط جعفری تازه استفاده میکنیم.) |
fraîches | |||
confortable | confortable | راحت | Cette chaise est très confortable. (این صندلی بسیار راحت است.) |
confortables | confortables | ||
délicieux | délicieuse | خوشمزه | Je vais te montrer comment faire de délicieux cookies. (من به تو نشان خواهم داد که چطور کلوچههای خوشمزه درست کنی.) |
délicieuses | |||
amer | amère | تلخ | La boisson avait un goût très amer. (نوشیدنی طعم بسیار تلخی داشت.) |
amers | amères |
صفات در زبان فرانسه برای توصیف رنگها
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
clair | claire | مشخص، روشن، واضح | Mon professeur donne des explications très claires. (استاد من مثالهای واقعا واضحی میزند.) |
clairs | claires | ||
sombre | sombre | تیره، سایهدار، تاریک | Il fait déjà sombre dehors. (بیرون از قبل تاریک است.) |
sombres | sombres | ||
foncé | foncée | تیره، پررنگ | Mettons la couleur de la police en gris foncé. (بیا رنگ فونت را خاکستری تیره کنیم.) |
foncés | foncées | ||
vert | verte | سبز | J’ai acheté une nouvelle blouse verte. (من بلوز سبز جدیدی خریدم.) |
verts | vertes | ||
rouge | rouge | قرمز | Ce pull rouge te va bien. (آن ژاکت قرمز به تو میآید.) |
rouges | rouges | ||
bleu | bleue | آبی | Cet oiseau bleu est rare. (این پرنده آبی کمیاب است.) |
bleus | bleues | ||
jaune | jaune | زرد | Ces fleurs jaunes sont jolies. (آن گلهای زرد زیبا هستند.) |
jaunes | jaunes | ||
orange | orange | نارنجی | Elle a décoré la table avec des serviettes orange. (او (مونث) میز را با دستمال سفرههای نارنجی تزئین کرد.) |
orange | orange | ||
violet | violette | بنفش | Ce stylo a de l’encre violette. (این خودکار جوهر بنفش دارد.) |
violets | violettes | ||
noir | noire | سیاه | Il porte toujours des chaussettes noires. (او (مذکر) همیشه جورابهای سیاه میپوشد.) |
noirs | noires | ||
blanc | blanche | سفید | Ces draps blancs sont fraîchement lavés. (این ملحفههای سفید به تازگی شسته شدهاند.) |
blancs | blanches | ||
rose | rose | صورتی | J’ai acheté un collier rose pour ma copine. (من برای دوست دخترم گردنبند صورتی خریدم.) |
roses | roses | ||
argenté | argentée | نقرهای | Elle aime collectionner des bagues argentées. (او (مونث) جمع کردن حلقههای نقرهای را دوست دارد.) |
argentés | argentées | ||
doré | dorée | طلایی | Cette statue dorée se démarque vraiment. (آن مجسمه طلایی واقعا برجسته است.) |
dorés | dorées |
صفات در زبان فرانسه برای توصیف روابط
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
fidèle | fidèle | پابدار، با وفا | C’est un ami fidèle. (او (مذکر) یک دوست با وفا است.) |
fidèles | fidèles | ||
infidèle | infidèle | بي وفا | Son mari était infidèle. (شوهر او بی وفا بود.) |
infidèles | infidèles | ||
marié | mariée | متاهل | Ma sœur est mariée. (خواهر من متاهل است.) |
mariés | mariées | ||
célibataire | célibataire | مجرد | Ils sont tous les deux célibataires maintenant. (آنها الان هر دو مجرد هستند.) |
célibataires | célibataires |
صفات در زبان فرانسه مرتبط با پول
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
économique | économique | اقتصادی، مقرون به صرفه | Prendre le train est économique. (قطار سوار شدن مقرون به صرفه است.) |
économiques | économiques | ||
cher | chère | گران | Ce portable est cher. (آن لپ تاپ گران است.) |
chers | chères | ||
fortuné | fortunée | ثروتمند | Ils font partie des familles les plus fortunées ici. (آنها یکی از ثروتمندترین خانوادههای اینجا هستند.) |
fortunés | fortunées | ||
endetté | endettée | بدهکار | Il est endetté jusqu’au cou. (او (مذکر) تا گردن بدهکار است.) |
endettés | endettées | ||
riche | riche | پولدار | Je veux devenir riche. (من میخواهم پولدار بشوم.) |
riches | riches | ||
pauvre | pauvre | فقیر | Ils sont trop pauvres pour acheter de nouvelles chaussures. (آنها برای خریدن کفشهای جدید بسیار فقیر هستند.) |
pauvres | pauvres |
صفات در زبان فرانسه مرتبط با صداها
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
bruyant | bruyante | پرسروصدا | Ce bar est trop bruyant pour moi. (این بار برای من بسیار پرسروصدا است.) |
bruyants | bruyantes | ||
musical | musicale | موزیکال | Ils aiment aller à des festivals musicaux. (آنها رفتن به جشنوارههای موزیکال را دوست دارند.) |
musicaux | musicales | ||
silencieux | silencieuse | بی صدا، ساکت | La rue est tellement silencieuse la nuit. (خیابان در شب بسیار ساکت است.) |
silencieux | silencieuses |
سایر صفات در زبان فرانسه
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
étrange | étrange | عجیب و غریب، ناآشنا | Il y a quelque chose d’étrange dans cette situation. (چیز عجیبی راجع به این موقعیت وجود دارد.) |
étranges | étranges | ||
commun | commune | متداول، عمومی | Le nom “Jean” est très commun en France. (نام “Jean” در فرانسه بسیار متدوال است.) |
communs | communes | ||
inhabituel | inhabituelle | غیرمعمولی | Il est inhabituel de voir autant de monde ici. (دیدن تعداد زیادی از افراد در اینجا غیرمعمولی است.) |
inhabituels | inhabituelles | ||
natif | native | بومی | Elle discute avec des locuteurs natifs en français tous les jours. (او (مونث) هر روز با مردمان گویشگران بومی فرانسه گفتگو میکند.) |
natifs | natives | ||
moderne | moderne | امروزی، مدرن | La technologie moderne est incroyable. (تکنولوژی امروزی بسیار شگفت انگیز است.) |
modernes | modernes | ||
ancien | ancienne | سابق، باستانی | Cet immeuble est ancien. (این ساختمان باستانی است.) |
anciens | anciennes | ||
occupé | occupée | مشغول | Parlons plus tard, je suis occupé en ce moment. (بیا بعدا صحبت کنیم، من الان مشغول هستم.) |
occupés | occupées | ||
disponible | disponible | در دسترس | Êtes-vous disponible pour un appel vidéo plus tard? (آیا بعدا برای تماس تصویری در دسترس هستید؟) |
disponibles | disponibles | ||
fascinant | fascinante | شگفت انگیز | Ce film est fascinant! (این فیلم شگفت انگیز است.) |
fascinants | fascinantes | ||
sophistiqué | sophistiqué | مصنوعی | Son manteau est sophistiqué. (کت او (مونث) مصنوعی است.) |
sophistiqués | sophistiquée | ||
puissant | puissante | قدرتمند | L’IA devient de plus en plus puissante! (هوش مصنوعی بیشتر و بیشتر قدرتمند میشود.) |
puissants | puissantes | ||
véritable | véritable | واقعی، مشروع | Cette boîte antique est un véritable chef-d’œuvre. (این جعبه عتیقه یک اثر هنری واقعی است.) |
véritables | véritables | ||
splendide | splendide | پر زرق و برق، باشکوه | Le temps est splendide aujourd’hui. (آب و هوا امروز باشکوه است.) |
splendides | splendides | ||
parfait | parfaite | عالی، بی نقص | Je suis sûre que ce sera parfait. (من مطمئنم آن بی نقص خواهد بود.) |
parfaits | parfaites |
صفات عملکردی در زبان فرانسه
لیست زیر در واقع چیزی را توصیف نمیکنند اما مانند صفتها عمل میکنند:
مذکر (مفرد/ جمع) | مونث (مفرد/ جمع) | معنی فارسی | مثال |
autre | autre | دیگر، یکی دیگر | Prenons un autre itinéraire pour éviter les embouteillages. (بیا راه دیگری را انتخاب کنیم تا از ترافیک اجتناب کنیم.) |
autres | autres | ||
plusieurs | plusieurs | چندین، بسیاری | J’ai acheté plusieurs souvenirs pour mes amis. (من چندین سوغاتی برای دوستانم خریدم.) |
mêmes | mêmes | مثل، همان | Ils suivent le même cours de français. (آنها همان دوره فرانسوی را ثبت نام میکنند.) |
même | même | ||
seul | seule | فقط، تنها | C’est la seule façon de résoudre le problème. (این تنها راه برای حل کردن مشکل است.) |
seuls | seules | ||
entier | entière | تمام، هر | J’ai lu le livre entier. (من تمام کتاب را خواندهام.) |
entiers | entières |
اگر بعد از خواندن این مقاله هنوز هم در استفاده از صفات ساده مشکل داشتید، پیشنهاد ما ثبت نام در یک جلسه آزمایشی و رایگان کلاس خصوصی زبان فرانسه و کمک گرفتن از یک فرد باتجربه در این زمینه است. |
سخن پایانی
وقتی که میخواهید وارد مبحث یادگیری و آموزش صفات در زبان فرانسه بشوید، توصیه میکنیم تا حد امکان دایره لغات فرانسوی خود را گسترش دهید. این امر به یادگیری عمیقتر و بهتر شما کمک خواهد کرد.
همچنین به این نکته نیز توجه داشته باشید که یادگیری و تسلط بر مبحث صفتها کمی زمان میبرد؛ اما با یادگیری عمیق اصول پایه، سرعت شما چند برابر خواهد شد.
منابع: