متون ساده به زبان عربی برای سطح مبتدی+فایل صوتی و ترجمه فارسی

شروع به یادگیری زبان جدید با خواندن متون مختلف، به ویژه یادگیری زبان عربی که به فارسی شباهت دارد، تجربهای جذاب و هیجانانگیز است. این متون علاوه بر این که مهارتهای زبانی را تقویت میکنند، به سرعت زبان آموزان را به سطوح بالاتر یادگیری هدایت میکنند.
در این مقاله، بهترین متون ساده زبان عربی برای افراد مبتدی را برای شما گردآوری کردهایم. با ما همراه باشید و رازهای یادگیری زبان عربی با کمک متون ساده را کشف کنید.
در ادامه میخوانید:
- متون ساده به زبان عربی برای سطح مبتدی
- چطور میتوانیم با خواندن متون، زبان عربی یاد بگیریم؟
- مزایای استفاده از متون ساده برای یادگیری زبان عربی
- سوالات متداول
- سخن پایانی
متون ساده به زبان عربی برای سطح مبتدی
1. أين أحمد (احمد کجاست)
| عبدالله يبحث عن أحمد في المدرسة. عبدالله يقول: أحمد يحب القراءة. هو في المكتبة. عبدالله يذهب إلى المكتبة. في المكتبة تالميذ كثيرون. يقرأ التالميذ الكتب. عبدالله لا يجد أحمد عبدالله يقول: أحمد يصلي الظهر في المسجد. عبدالله يذهب إلى مسجد المدرسة. في المسجد تالميذ كثيرون. يصلي التالميذ الظهر. عبدالله يصلي مع التالميذ. عبدالله لا يجد أحمد. عبدالله يقول: أحمد يحب اللعب. عبدالله يذهب إلى الملعب. في الملعب تالميذ كثيرون. يلعب التالميذ كرة القدم. عبدالله لا يجد أحمد. عبدالله يسأل مصطفى: أين أحمد يا مصطفى؟ ذهبت إلى المكتبة، وذهبت إلى المسجد، وذهبت إلى الملعب، وال أجد أحمد. مصطفى يضحك ويقول: أنت التعرف يا عبدالله؟! أحمد غائب اليوم. هو مريض في المنزل. ترجمه فارسیعبدالله در مدرسه دنبال احمد میگردد. عبدالله میگوید: احمد عاشق خواندن است. او در کتابخانه است. عبدالله به کتابخانه میرود. دانشجویان زیادی در کتابخانه حضور دارند. دانش آموزان کتاب میخوانند.
عبدالله احمد را نمییابد عبدالله میگوید: احمد در مسجد نماز ظهر میخواند. عبدالله به مسجد مدرسه میرود. طلبههای زیادی در مسجد حضور دارند. دانش آموزان نماز ظهر را میخوانند. عبدالله با دانش آموزان نماز میخواند. عبدالله احمد را نمییابد. |
2. حجرة الجلوس (اتاق نشیمن)
حجرة الجلوس في بيت عبد العزيز. في الحجرة تلفزيون. التلفزيون قريب من النافذة. هناك مجالت على التلفزيون. في الحجرة طاولة. هناك صحيفة على الطاولة. في الحجرة أربعة كراسي. الكراسي قريبة من الطاولة. في الحجرة مكتبة. المكتبة قريبة من الباب. هناك بعض الكتب على المكتبة. في الحجرة بعض الصور. الصور على الحائط.
ترجمه فارسیاتاق نشیمن خانه عبدالعزیز. یک تلویزیون در اتاق وجود دارد. تلویزیون نزدیک به پنجره است. مجلات در تلویزیون وجود دارد. یک میز در اتاق است. یک روزنامه روی میز است. چهار صندلی در اتاق وجود دارد. صندلیها نزدیک میز هستند. در اتاق یک کتابخانه وجود دارد. کتابخانه نزدیک در است. چند کتاب در کتابخانه وجود دارد. تعدادی عکس در اتاق وجود دارد. تصاویر روی دیوار.
|
3. أسرة عبد العزيز (خانواده عبدالعزیز)
أسرة عبد العزيز تسكن في شقة بالدور الرابع في شارع المطار. في الصباح يأخذ ألب ألوالد إلى المدرسة. ألم ترتب البيت وتعمل الطعام. بعد الظهر يحضر ألوالد من المدرسة ، ويرجع األب من الشركة. في المساء يعمل ألوالد الواجب، ويقرأ ألب الصحيفة، وتشاهد ألم التلفزيون.
ترجمه فارسیخانواده عبدالعزیز در آپارتمانی در طبقه چهارم خیابان فرودگاه زندگی میکنند. صبح پدر بچهها را به مدرسه میبرد. مادر خانه را مرتب میکند و غذا درست میکند. بعد از ظهر بچهها از مدرسه میآیند و پدر از شرکت برمیگردد. عصر، بچهها مشق شب را انجام میدهند، پدر روزنامه میخواند و مادر تلویزیون تماشا میکند.
|
4. هشام يذهب إلى السوق (هشام به بازار میرود)
هشام يذهب مع والده إلى السوق مساء الثالثاء. هشام يساعد والده و يحمل معه األشياء. الوالد يأخذ معه حقيبة كبيرة و هشام يأخذ معه حقيبة صغيرة. الوالد يشتري صحيفة و مجلة و زجاجة حبر و هشام يشتري مسطرة و طباشير و علبة ألوان. الوالد يحمل السكر و الدجاج و الزيت و هشام يحمل الحلوى و الفاكهة و الشاي. الوالد يحمل أشياء كثيرة و هشام يحمل أشياء كثيرة.
ترجمه فارسیهشام عصر سهشنبه با پدرش به بازار میرود. هشام به پدرش کمک میکند و وسایلی را با خود حمل میکند. پدر یک کیسه بزرگ با خود میبرد و هشام یک کیف کوچک با خود میبرد. پدر روزنامه و مجله و بطری جوهر میخرد و هشام خطکش و گچ و جعبه رنگ میخرد. پدر شکر و مرغ و روغن و هشام شیرینی و میوه و چای میبرد. پدر خیلی چیزها را حمل می کند و هشام خیلی چیزها را حمل می کند.
|
5. المدرس الجديد (معلم جدید)
| دخل المدير الصف و معه مدرس جديد. وقف التلاميذ. قال المدير: السلام عليكم. قال التالميذ: و عليكم السلام. قال المدير: هذا مدرس اللغة العربية الجديد، اسمه حسن و هو سعودي؛ جاء من السعودية، و هو مدرس جيد. خرج المدير من الصف و جلس التالميذ على الكراسي. قال المدرس: اللغة العربية أربع حصص في الاسبوع و حصة اليوم قراءة. ترجمه فارسیمدیر مدرسه با معلم جدید وارد کلاس شد. دانش آموزان برخاستند. مدیر گفت: درود بر شما. شاگردان گفتند: درود بر شما. مدیر گفت: این معلم جدید زبان عربی است اسمش حسن و او سعودی است. او از عربستان سعودی آمده است و معلم خوبی است. مدیر کلاس را ترک کرد و دانش آموزان روی صندلیها نشستند. معلم گفت: زبان عربی در هفته چهار کلاس دارد و کلاس امروز خواندن است.
|
6. الدراسة في الكويت (تحصیل در کویت)
| بشير طالب في المدرسة الثانوية، و هو يدرس الدين الاسالمي و الرياضيات و العلوم و اللغة العربية. بشير مسلم يصلي و يصوم، و هو صادق و أمين. يريد بشير أن يكون طبيبا ليساعد المرضى في بلده، و هو يدرس اللغة العربية كثيرا لانه يريد أن يدرس الطب في جامعة عربية. ذهب صديق بشير إلى الكويت قبل سنة، و هو الان يدرس الهندسة في جامعة الكويت. كتب بشير رسالة إلى صديقه في الكويت يسأله عن الكويت و عن الدراسة هناك. كتب له صديقه: الكويت بلد صغير و جميل و الدراسة في الجامعة جيدة، أتمنى أن تحضر للدراسة هنا. ترجمه فارسیبشیر دانش آموز دبیرستانی است که در رشته های دین اسلامی، ریاضیات، علوم و عربی تحصیل می کند. بشیر مسلمان نمازگزار و روزه دار و راستگو و امین است. بشیر میخواهد برای کمک به بیماران در کشورش پزشک شود و زبان عربی را زیاد مطالعه میکند زیرا میخواهد در یکی از دانشگاههای عربی پزشکی بخواند.
دوست بشیر یک سال پیش به کویت رفت و اکنون در دانشگاه کویت در رشته مهندسی تحصیل میکند. بشیر نامهای به دوست خود در کویت نوشت و از او در مورد کویت و تحصیل در آنجا پرسید. دوستش به او نوشت: کویت کشور کوچک و زیبایی است و تحصیل در دانشگاه خوب است، امیدوارم برای تحصیل به اینجا بیای. |
7. السفر إلى مكة (سفر به مکه)
أحمد من ماليزيا و هو مسافر إلى مكة المكرمة للعمرة. وصل أحمد مبكرا إلى المطار . الطائرة متأخرة. ذهب أحمد إلى استراحة المطار و جلس ينتظر الطائرة القادمة من جدة. وصلت الطائرة الان، ارتدى أحمد مالبس الاحرام و أسرع إلى الطائرة. ركب احمد الطائرة و جلس بالقرب من النافذة ثم فتح المصحف ليقرأ القرآن الكريم. الطائرة تطير الان فوق مطار جدة ثم تهبط بسالم، ينزل أحمد من الطائرة ثم یحمل حقيبته و يسرع إلى صالة المطار.
ترجمه فارسیاحمد اهل مالزی است و برای عمره به مکه میرود. احمد زود به فرودگاه رسید. هواپیما دیر شده. احمد به سالن فرودگاه رفت و منتظر هواپیمایی که از جده میآمد نشست. هواپیما الان رسیده احمد لباس احرامش را پوشیده و با عجله به سمت هواپیما میرود. احمد سوار هواپیما شد و نزدیک پنجره نشست و سپس قرآن را برای خواندن قرآن باز کرد. هواپیما اکنون بر فراز فرودگاه جده پرواز میکند و سپس به سلامت فرود میآید. احمد از هواپیما پیاده میشود و سپس کیفش را حمل میکند و با عجله به سمت سالن فرودگاه میرود.
|
8. والدة عائشة مريضة (مادر عایشه مریض است)
| حضرت عائشة مبكرة من المدرسة، ذهبت أوال إلى غرفة والدتها و سألتها: كيف أنت الان يا والدتي؟ أجابت والدتها: الحمد لله أنا اآلن بخير يا ابنتي. أحضرت عائشة الدواء والماء وقالت: تفضلي يا والدتي تناولي الدواء و اشربي الماء ثم استريحي وال تتعبي، سأعد طعام الغداء. ذهبت عائشة إلى غرفتها، خلعت مالبس المدرسة وارتدت مالبس البيت، ثم دخلت المطبخ وأعدت طعام الغداء، وضعت عائشة الغداء على المائدة و نادت: الغداء جاهز على المائدة. حضر والد عائشة و أخوها الكبير و أختها الصغيرة، ثم تناولوا الغداء و شكروا عائشة. ترجمه فارسیعایشه زود از مدرسه به خانه آمد، اول به اتاق مادرش رفت و از او پرسید: حال مادرم چطور است؟ مادرش جواب داد: خدا رو شکر الان خوبم دخترم. عایشه دوا و آب آورد و گفت: مادر خواهش میکنم دارو را بخور و آب بنوش بعد استراحت کن و خسته نباشی من ناهار را آماده میکنم.
عایشه به اتاقش رفت و لباس مدرسه را درآورد و لباس خانه را پوشید و سپس به آشپزخانه رفت و ناهار را آماده کرد. عایشه ناهار را روی میز گذاشت و صدا زد: ناهار روی میز آماده است. پدر عایشه و برادر بزرگش و خواهر کوچکش آمدند و بعد ناهار خوردند و از عایشه تشکر کردند. |
9. عائلة أحمد (خانواده احمد)
تسكن عائلة أحمد في بيت كبير، و هي عائلة نشيطة تعمل كثيرا. هذا والد أحمد في الحديقة يغسل السيارة، و هذه والدته في المطبخ تعد طعام الغداء، وهذه أخته في غرفة الطعام و هي تنظف المائدة، و هذا جده في غرفة الجلوس و هو يجلس خلف الطاولة يستمع إلى الراديو، و هذه جدته في الحمام و هي تغسل المالبس، و هذا أحمد في غرفة المكتبة و هو يقرأ. في الظهر تصلي العائلة ثم تجلس حول المائدة و تتناول الغداء.
ترجمه فارسیخانواده احمد در یک خانه بزرگ زندگی میکنند و خانواده فعالی هستند که زیاد کار میکنند. این پدر احمد است که در باغ مشغول شستن ماشین است، این مادرش است که در آشپزخانه در حال آماده کردن ناهار است و این خواهرش است که در اتاق غذاخوری است که میز را تمیز میکند. این پدربزرگش در اتاق نشیمن است و پشت میز نشسته و به رادیو گوش میدهد و این مادربزرگش در حمام است که لباس میشست و این احمد در اتاق کتابخانه است و مشغول مطالعه است. ظهر، خانواده نماز میخوانند، سپس دور سفره مینشینند و ناهار میخورند.
|
10. تأخر ياسر (یاسر دیر آمد)
استيقظ ياسر من النوم مبكرا ثم توضأ وصلى الصبح. تناول ياسر الفطور، أكل في الفطور البيض و شرب الشاي ثم حمل حقيبة المدرسة و خرج إلى الشارع. انتظر الحافلة قليال، و عندما وصلت المحطة ركب سريعا. وقفت الحافلة أمام المدرسة، نزل ياسر و أسرع إلى الصف، فتح الباب. المدرس موجود في الصف. سأله المدرس: لماذا تأخرت يا ياسر؟ أجاب ياسر: آسف يا أستاذ، تأخرت الحافلة في الشارع.
ترجمه فارسییاسر زود از خواب بیدار شد و سپس وضو گرفت و نماز صبح را خواند. یاسر صبحانه خورد، تخم مرغ خورد و چای نوشید، سپس کیف مدرسهاش را برداشت و به خیابان رفت. مدتی منتظر اتوبوس ماند و وقتی به ایستگاه رسید سریع سوار شد. اتوبوس جلوی مدرسه ایستاد، یاسر پیاده شد و با عجله به سمت کلاس رفت و در را باز کرد. معلم در کلاس است. معلم از او پرسید: چرا دیر آمدی یاسر؟ یاسر پاسخ داد: ببخشید استاد، اتوبوس در خیابان دیر آمد.
|
11. في بيت عمر (در خانه عمر)
في بيت عمر حديقة واسعة. في الحديقة أشجار كثيرة و زهور جميلة. هذه أشجار البرتقال و تلك أشجار التفاح، و هنا مسبح صغير و هناك ملعب كبير. تجلس العائلة في الحديقة، الاب يسبح في المسبح و الام تقرأ بعض الصحف و المجالت، و عمر يراجع دروسه و فاطمة تكتب الواجب المنزلي. في المساء تجلس العائلة في غرفة الجلوس، تشاهد التلفزيون ثم تذهب إلى غرفة الطعام و تتناول العشاء.
ترجمه فارسیخانه عمر دارای باغ وسیعی است. درختان فراوان و گلهای زیبا در باغ وجود دارد. اینها درختان پرتقال و اینها درختان سیب هستند و اینجا یک استخر کوچک و یک زمین بازی بزرگ است. خانواده در باغ نشستهاند، پدر در استخر شنا میکند، مادر در حال خواندن چند روزنامه و مجله، عمر درسهایش را مرور میکند و فاطمه مشغول نوشتن تکالیفش است. عصر، خانواده در اتاق نشیمن مینشینند، تلویزیون تماشا میکنند، سپس به اتاق غذاخوری میروند و شام میخورند.
|
12. عائلة نيجيرية (خانواده نیجریهای)
| تعيش عائلة سليمان في نيجيريا و هي عائلة كبيرة، تتكون من عشرة أشخاص هم: أب و أم و أربعة أوالد و أربع بنات. تسكن العائلة في قرية قريبة من العاصمة، و هي تملك مزرعة كبيرة، تزرع فيها القمح و القطن و الفاكهة. يذهب والد سليمان في الصباح إلى العاصمة ليبيع الفاكهة ثم يعود في المساء يحمل لوازم البيت من سكر و خبز و لحم، و يحضر معه بعض الحلوى أيضا. يحب سليمان المزرعة، و في أيام العطلة يذهب مع إخوته و أخواته إليها، و يقضون هناك يوما سعيدا، ينظفون المزرعة و يسقونها و يساعدون والدهم في العمل. و في العصر يعودون إلى البيت، يحملون البرتقال و التفاح و العنب. ترجمه فارسیخانواده سلیمان در نیجریه زندگی میکنند و خانوادهای پرجمعیت متشکل از ده نفر هستند: پدر، مادر، چهار پسر و چهار دختر. این خانواده در روستایی در نزدیکی پایتخت زندگی میکنند و مزرعه بزرگی دارند که در آن گندم، پنبه و میوه میکارند. پدر سلیمان صبح به پایتخت میرود تا میوه بفروشد، بعد از ظهر در حالی که لوازم خانه قند، نان و گوشت را حمل میکند، برمیگردد و شیرینی نیز با خود میآورد.
سلیمان عاشق مزرعه است و در روزهای مرخصی به همراه خواهران و برادرانش به آن مزرعه میرود و روز خوشی را در آنجا سپری میکنند و مزرعه را تمیز و آبیاری میکنند و در محل کار به پدرشان کمک میکنند. بعد از ظهر با حمل پرتقال، سیب و انگور به خانه برمیگردند. |
13. المطار الجديد (فرودگاه جدید)
| محمد طالب في المدرسة الثانوية، عمره تسع عشرة سنة و هو يسكن في بيت جميل في حي المطار، في شارع القدس. قال محمد: يا والدي ال أستطيع النوم و ال أستطيع القراءة. صوت الطائرات مزعج. لماذا ال ننتقل إلى بيت جديد؟ قال والده: اصبر يا ولدي. هذه آخر سنة للمطار القديم. قال محمد: و هل المطار الجديد داخل المدينة أيضا؟ قال والده: المطار الجديد خارج المدينة. ابتسم محمد ثم تناول كتابه. ترجمه فارسیمحمد نوزده ساله دبیرستانی است و در خانهای زیبا در محله فرودگاه در خیابان قدس زندگی میکند.
محمد گفت: پدر، من خوابم نمیبرد و نمیتوانم بخوانم. صدای هواپیماها آزار دهنده است. چرا به خانه جدید نقل مکان نمیکنیم؟ پدرش گفت: صبور باش پسرم. این آخرین سال برای فرودگاه قدیمی است. محمد گفت: آیا فرودگاه جدید داخل شهر هم هست؟ پدرش گفت: فرودگاه جدید بیرون شهر است. محمد لبخندی زد و کتابش را برداشت. |
14. رسالة من الرياض (پیامی از ریاض)
| يحب جعفر المراسلة، وله أصدقاء كثيرون في تونس و ماليزيا و تركيا و الصومال .كتب جعفر هذه الرسالة إلى صديقه عبد الرحيم في ماليزيا. الرياض في يوم األربعاء ١٤٠٢/١٠/٢٥ هـ . صديقي العزيز عبد الرحيم طه المحترم: السلام عليكم و رحمة هللا تعالى. أرجو أن تكون بخير و صحة جيدة، أكتب لك هذه الرسالة من الرياض في موسم الحج. وصل الان عدد كبير من الحجاج إلى مكة و المدينة و جدة. جاء بعض الحجاج بالطائرات و جاء بعضهم بالحافالت و السيارات و السفن. تبدأ عطلة المدارس هنا بعد أسبوعين، و سوف أحج هذه السنة مع عائلتي إن شاء هللا. صديقي العزيز: رسالتك الاخيرة تأخرت كثيرا، أرجو أن تكتب لي سريعا بأخبارك و أخبار الدراسة و العطلة هناك والسلام. أخوك المخلص جعفر محمد عثمان العنوان: المملكة العربية السعودية – الرياض – ص . ب : ٢٤٧٤. ترجمه فارسیجعفر عاشق مکاتبه است و دوستان زیادی در تونس، مالزی، ترکیه و سومالی دارد.جعفر این نامه را برای دوستش عبدالرحیم در مالزی نوشته است.
ریاض در روز چهارشنبه 25/10/1402 ق. دوست عزیزم عبدالرحیم طه با احترام: درود و رحمت خداوند متعال بر شما باد. امیدوارم خوب و سلامت باشید، این نامه را در موسم حج از ریاض برای شما مینویسم. اکنون تعداد زیادی از حجاج به مکه، مدینه و جده رسیدهاند. برخی از زائران با هواپیما و برخی با اتوبوس و ماشین و کشتی میآمدند. تعطیلات مدرسه از دو هفته دیگر اینجا شروع میشود و انشاءالله امسال با خانواده ام به حج مشرف میشوم.[ دوست عزیزم : نامه آخرت خیلی دیر بود لطفا سریع با خبرت و خبر درس خوندن و مرخصی اونجا و آرامش برام بنویس. برادر وفادار شما جعفر محمد عثمان آدرس: پادشاهی عربستان سعودی – ریاض – پ. ب: 2474. |
15. الذهاب إلى المدرسة (رفتن به مدرسه)
خرج محمد من البيت. ركب الحافلة ثم نزل أمام المدرسة. وصل محمد مبكرا إلى المدرسة. ذهب إلى المكتبة وجلس على الكرسي ثم تناول كتاب اللغة العربية، قرأ محمد بعض الصحف ثم حمل حقيبته وذهب إلى الصف.
ترجمه فارسیمحمد از خانه خارج شد. سوار اتوبوس شد و جلوی مدرسه پیاده شد. محمد زود به مدرسه آمد. به کتابخانه رفت، روی صندلی نشست، سپس کتابی به زبان عربی برداشت، محمد چند روزنامه خواند، کیفش را برداشت و به کلاس رفت.
|
16. إصابة إبراهيم (مصدومیت ابراهیم)
| خرج إبراهيم من المدرسة. كان يحمل حقيبته. وقف أمام محطة الحافالت و انتظر طويال، و أخيرا وصلت الحافلة و هي مزدحمة جدا. قفز إبراهيم و وقف على السلم. تحركت الحافلة بسرعة، انزلق إبراهيم و سقط على األرض. أوقف السائق الحافلة، جاءت سيارة الاسعاف و أخذت إبراهيم إلى المستشفى، فحص الطبيب إبراهيم ثم قال له: الحمد لله حالتك جيدة. كان والده ينتظر أمام الغرفة. بعد ساعة خرج إبراهيم و كان يبتسم. إنه بخير. في العصر زاره أصدقاؤه و أحضروا له الفاكهة و الحلوى. قال إبراهيم ألصدقائه: هذا خطئي أنا، ركبت الحافلة، كانت مزدحمة. سأعود قريبا إلى المدرسة إن شاء الله. ترجمه فارسیابراهیم ترک تحصیل کرد. کیفش را حمل میکرد. جلوی ایستگاه اتوبوس ایستاد و مدت زیادی منتظر ماند و بالاخره اتوبوس رسید و خیلی شلوغ بود. ابراهیم پرید و روی پلهها ایستاد. اتوبوس به سرعت حرکت کرد، ابراهیم لیز خورد و روی زمین افتاد. راننده اتوبوس را متوقف کرد، آمبولانس آمد و ابراهیم را به بیمارستان رساند، دکتر ابراهیم را معاینه کرد و سپس به او گفت: خدا را شکر حال تو خوب است.
پدرش جلوی اتاق منتظر بود. یک ساعت بعد ابراهیم بیرون آمد و لبخند می زد. او خوب است. بعد از ظهر دوستانش به دیدارش رفتند و برایش میوه و شیرینی آوردند. ابراهیم به دوستانش گفت: این تقصیر من است، سوار اتوبوس شدم، شلوغ بود. انشاالله به زودی به مدرسه برمیگردم. |
17. أين حقيبة إبراهيم (کیف ابراهیم کجاست؟)
| دخل إبراهيم المكتبة، قرأ قليال ثم خرج. بحث إبراهيم عن حقيبته الخضراء خارج المكتبة. ما وجد إبراهيم الحقيبة. شاهد إبراهيم صديقه أحمد، هو يحمل حقيبة خضراء. سأل إبراهيم أحمد: لماذا أخذت حقيبتي؟ أجاب أحمد: هذه حقيبتي أنا. ثم فتح الحقيبة و قال إلبراهيم: أنظر داخل الحقيبة، هذه مالبسي. ثم أغلق الحقيبة. تعجب إبراهيم، هذه الحقيبة تشبه حقيبته، ثم اعتذر و قال ألحمد: عفوا هذه ليست حقيبتي، في حقيبتي كتب و دفاتر و أقالم. قال له أحمد: ربما تجد حقيبتك في المكتبة. نسي إبراهيم مكان حقيبته. هل هي في الصف؟ هل هي في الملعب؟ تذكر إبراهيم أخيرا مكان الحقيبة. نعم، هي في البیت. ترجمه فارسیابراهیم وارد کتابخانه شد، کمی مطالعه کرد، سپس رفت. ابراهیم بیرون از کتابخانه به دنبال کیف سبز رنگش گشت. ابراهیم کیسه را پیدا نکرد. ابراهیم دوستش احمد را دید که کیسه سبزی به دست داشت.
ابراهیم احمد پرسید: چرا کیف مرا برداشتی؟ احمد پاسخ داد: این کیف من است. سپس کیسه را باز کرد و به ابراهیم گفت: داخل کیسه را نگاه کن، این لباسهای من است. سپس کیسه را ببندید. ابراهیم تعجب کرد این کیف شبیه کیف او شد سپس عذرخواهی کرد و به الحمد گفت: ببخشید این کیف من نیست در کیف من کتاب و دفتر و خودکار است. احمد به او گفت: شاید کیفت را در کتابخانه پیدا کنی. ابراهیم فراموش کرد کیفش کجاست. آیا او در کلاس است؟ آیا او در زمین است؟ ابراهیم بالاخره یادش آمد کیسه کجاست. بله، او در خانه است. |
18. تساعد فاطمة عائلتها (فاطمه به خانوادهاش کمک میکند)
| فاطمة امرأة نشيطة، مات زوجها قبل سنتين و ترك لها ثالثة أوالد و أربع بنات. و ترك لها ماال قليال، انتهى بعد شهرين. فكرت فاطمة كثيرا، هي الان مسئولة عن عائلة كبيرة و هي ال تملك شيئا من المال. كيف تعيش عائلتها؟ ماذا تأكل؟ و ماذا تشرب؟ و ماذا تلبس؟ تذكرت فاطمة زوجها و بكت. في الصباح ذهبت فاطمة إلى مصنع المالبس، و قابلت مدير المصنع و أخبرته بمشكلتها و طلبت منه أن يساعدها. طلب منها المدير أن تحضر إلى المصنع غدا لتستلم العمل. جاءت مبكرة إلى المصنع و بدأت عملها. كانت سعيدة جدا، فهي الان تستطيع أن تساعد عائلتها. استطاعت فاطمة أن تعلم أوالدها، فكان أحدهم طبيبا و الثاني مهندسا و الثالث ضابطا. ترجمه فارسیفاطمه زنی فعال است، شوهرش دو سال پیش فوت کرد و سه پسر و چهار دختر داشت. پول کمی برای او گذاشت که بعد از دو ماه تمام شد. فاطمه خیلی فکر کرد الان مسئول یک خانواده پرجمعیت است و پولی هم ندارد. خانواده او چگونه زندگی میکنند؟ چی میخورند؟ و چه مینوشید؟ و چی میپوشند؟ فاطمه به یاد شوهرش افتاد و گریه کرد.
صبح فاطمه به کارخانه پوشاک رفت و با مدیر کارخانه آشنا شد و مشکلش را به او گفت و از او خواست کمکش کند. مدیر از او خواست که فردا برای دریافت کار به کارخانه بیاید. او زود به کارخانه آمد و کارش را شروع کرد. او خیلی خوشحال بود، حالا میتوانست به خانوادهاش کمک کند. فاطمه توانست فرزندانش را تربیت کند، یکی از آنها پزشک، دومی مهندس و سومی افسر بود. |
19. طالب إندونيسی (دانشجوی اندونزیایی)
حسن طالب إندونيسي، يدرس في الجامعة اإلسالمية بالمدينة المنورة، سافر حسن إلى السعودية قبل ثالث سنوات ليدرس اللغة العربية والاسالم. حسن يتحدث الان العربية جيدا و يحفظ القرآن الكريم و يفهم أحاديث الرسول و يقرأ الكتب العربية، و هو يكتب الرسائل إلى أصدقائه باللغة العربية أيضا، و هو يقول لهم: العربية الان لغة مهمة في العالم، و هي لغة القرآن الكريم والاسالم. سيرجع حسن إلى بلده بعد سنة ليدرس اللغة العربية والاسالم هناك.
ترجمه فارسیحسن یک دانشجوی اندونزیایی است که در دانشگاه اسلامی مدینه تحصیل میکند. حسن سه سال پیش برای مطالعه زبان عربی و اسلام به عربستان سعودی سفر کرد. حسن اکنون عربی را خوب صحبت میکند، قرآن را حفظ میکند، احادیث رسول خدا(ص) را میفهمد، کتابهای عربی میخواند و به دوستانش نیز به عربی نامه مینویسد و به آنها میگوید: عربی اکنون زبان مهمی در جهان است ، و زبان قرآن کریم و اسلام است. حسن پس از یک سال به کشورش بازخواهد گشت تا در آنجا به تحصیل عربی و اسلام بپردازد.
|
20. الرحلة إلى العاصمة (سفر به پایتخت)
| نجح صادق في الامتحان فأخذه والده إلى العاصمة، ليشتري له بعض الهدايا. كان صادق سعيدا، فهذه أول مرة يشاهد فيها العاصمة، إنها جميلة و واسعة و الناس كثيرون و العمارات عالية و الحدائق كثيرة. نزل صادق مع والده وسط المدينة و ذهبا إلى مطعم مزدحم، تناوال فيه طعاما لذيذا ثم شربا عصيرا باردا. بعد ذلك ذهبا إلى المكتبة و اشترى له والده حقيبة جديدة و بعض الكتب والكراسات والاقالم، ثم ذهبا إلى دكان و اشترى له والده قميصا و بعض الحلوى. بعد ذلك ركبا الحافلة و نزال أمام حديقة العاصمة و هي حديقة واسعة و فيها أطفال كثيرون يلعبون و يقفزون. لعب صادق كثيرا في الحديقة، و كان يجري و يقفز سعيدا. في العصر ركبا القطار و رجعا إلى البيت. ترجمه فارسیصادق در امتحان قبول شد، بنابراین پدرش او را به پایتخت برد تا برایش هدایایی بخرد. صدوق خوشحال بود، این اولین بار بود که پایتخت را میدید، زیبا و وسیع، با جمعیت زیاد، ساختمانهای بلند و باغهای فراوان. صادق با پدرش در مرکز شهر به طبقه پایین رفتند و به رستوران شلوغی رفتند و در آنجا غذای لذیذ خوردند و سپس آب سرد نوشیدند.
پس از آن به کتابخانه رفتند و پدرش یک کیف جدید و چند کتاب و دفتر و خودکار برایش خرید و سپس به مغازهای رفتند و پدرش برایش یک پیراهن و مقداری آب نبات خرید. بعد از آن سوار اتوبوس شدند و جلوی پارک پایتخت که پارک بزرگی است و بچههای زیادی در حال بازی و پریدن هستند پیاده شدند. صادق در باغ بسیار بازی میکرد و با خوشحالی میدوید و میپرید. بعد از ظهر سوار قطار شدند و به خانه برگشتند. |
21. دراجة محمد (دوچرخه محمد)
| محمد يسكن بعيدا عن المدرسة و هو يصل دائما متأخرا إلى المدرسة. قال محمد: يا والدي أحتاج إلى دراجة. قال والده: حسنا سأشتري لك دراجة جميلة. ذهب محمد إلى السوق مع والده. وقف محمد أمام معرض الدراجات. هذه دراجة كبيرة و تلك دراجة صغيرة و هنا دراجة خضراء و هناك دراجة حمراء. قال محمد للبائع: أريد تلك الدراجة الحمراء. احضر البائع الدراجة و قال لمحمد: تفضل. ركب محمد الدراجة ثم قال لوالده: هذه دراجة سريعة يا والدي. قال والده: حقا هذه دراجة سريعة و جميلة. قال محمد: يا والدي سأصل إلى المدرسة دائما مبكرا. ترجمه فارسیمحمد دور از مدرسه زندگی میکند و همیشه دیر به مدرسه میرسد.
محمد گفت: پدر، من دوچرخه لازم دارم. پدرش گفت: خوب، یک دوچرخه خوب برایت میخرم. محمد با پدرش به بازار رفت. محمد جلوی نمایشگاه دوچرخه ایستاد. این یک دوچرخه بزرگ است، این یک دوچرخه کوچک است، اینجا یک دوچرخه سبز است و یک دوچرخه قرمز. محمد به فروشنده گفت: من آن دوچرخه قرمز را میخواهم. فروشنده دوچرخه را آورد و به محمد گفت: برو. محمد سوار دوچرخه شد و سپس به پدرش گفت: این دوچرخه سریع است، پدرم. پدرش گفت: این واقعا دوچرخه سریع و زیبایی است. محمد گفت: پدر، من همیشه زود به مدرسه میرسم. |
22. زيارتي صديقي في المستشفی (عیادت دوستم در بیمارستان)
| ارتديت مالبسي ثم تناولت فطوري و ذهبت إلى موقف الحافالت، انتظرت خمس دقائق تقريبا، وصلت الحافلة فقفزت سريعا. و جلست خلف السائق. وصلت الحافلة إلى السوق بعد نصف ساعة فنزلت أمام دكان و اشتريت بعض الفاكهة، ثم ذهبت إلى المستشفى لزيارة صديقي أحمد. فتحت باب غرفة صديقي، الحمد لله اآلن هو بخير و حالته جيدة. وضعت الفاكهة على الطاولة، ثم تحدثت معه قليال. بعد ذلك ودعته وخرجت، و ذهبت من المستشفى مباشرة إلى موقف الحافالت، و من هناك ركبت الحافلة وعدت إلى بيتي. ترجمه فارسیلباس پوشیدم صبحانه خوردم و رفتم ایستگاه اتوبوس حدود پنج دقیقه صبر کردم اتوبوس رسید و سریع سوارش شدم. و پشت راننده نشستم. اتوبوس بعد از نیم ساعت به بازار رسید، جلوی مغازهای پیاده شدم و میوه خریدم، سپس برای عیادت دوستم احمد به بیمارستان رفتم.
در اتاق دوستم را باز کردم خدا را شکر الان خوب است و حالش خوب است. میوه را روی میز گذاشتم و کمی با او صحبت کردم. بعد از آن با او خداحافظی کردم و رفتم و از بیمارستان مستقیم به ایستگاه اتوبوس رفتم و از آنجا سوار اتوبوس شدم و به خانهام برگشتم. |
23. زيارة عم عثمان (عیادت عموی عثمان)
| رن جرس الباب. فتح عثمان الباب، هذا عمه أحمد. قال عثمان: أهال يا عمي، تفضل. ادخل. قال أحمد: هل والدك موجود؟ قال عثمان: نعم هو موجود. قال أحمد: و أين خالك؟ قال عثمان: هو موجود أيضا. قال أحمد: هل هما مشغوالن؟ قال عثمان: نعم هما مشغوالن جدا. قال أحمد: ماذا يفعالن؟ قال عثمان: هما مسافران غدا إلى المدينة و هما يستعدان الان للسفر. دخل العم غرفة الجلوس، و ذهب عثمان إلى المطبخ و فتح الثالجة و أحضر بعض العصير. صب عثمان العصير في الكوب و قال: تفضل يا عمي، اشرب العصير. ترجمه فارسیزنگ در به صدا درآمد. عثمان در را باز کرد این عمویش احمد است.
عثمان گفت: خوش آمدی عمو. وارد. احمد گفت: پدرت آنجاست؟ عثمان گفت: آری موجود است. احمد گفت: عمویت کجاست؟ عثمان گفت: او هم هست. احمد گفت: مشغولند؟ عثمان گفت: بلی مشغله زیادی دارند. احمد گفت: چه کار میکنند؟ عثمان گفت: آنها فردا به مدینه میروند و اکنون برای سفر آماده میشوند. عمو وارد اتاق نشیمن شد و عثمان به آشپزخانه رفت و در یخچال را باز کرد و کمی آب میوه آورد. عثمان شیره را در جام ریخت و گفت: برو عمو، شیره را بنوش. |
24. فضل صالة الجماعة (فضیلت نماز جماعت)
| طلب بشير من والده أن يأخذه إلى المسجد حتى يصلي في جماعة ألن رسول هللا، صلى هللا عليه و سلم، قال: صالة الجماعة تفضل صالة الفرد بسبع و عشرين درجة. أخذ الوالد ولده إلى المسجد. شاهد بشير عددا كبيرا من المصلين يقفون خلف اإلمام. بعد الصالة تحدث اإلمام عن فوائد الصالة فقال: الصالة ركن من أركان الاِسلام، و لها فوائد كثيرة منها: يدخل هللا المصلي الجنة، والصالة نظافة و نشاط و رياضة، و هي صلة بين العبد و ربه. كان بشير سعيدا في المسجد و طلب من والده أن يأخذه دائما إلى هناك ليصلي في جماعة و يدرس القرآن و الحديث و ليقابل أصدقاءه. ترجمه فارسیبشیر از پدرش خواست که او را به مسجد ببرد تا نماز جماعت بخواند زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نماز جماعت بیست و هفت مرتبه بر نماز فردی برتری دارد. پدر پسرش را به مسجد برد. بشیر تعداد زیادی از نمازگزاران را دید که پشت سر امام ایستاده بودند. امام پس از نماز به فواید نماز پرداخت و فرمود:
نماز از ارکان اسلام است و فواید زیادی دارد از جمله: خدای نمازگزار وارد بهشت می شود و نماز پاکیزگی و فعالیت و ورزش است و ارتباط بین بنده و پروردگارش است. بشیر در مسجد خوشحال شد و از پدرش خواست که همیشه او را برای اقامه نماز جماعت، مطالعه قرآن و حدیث و ملاقات با دوستانش به آنجا ببرد. |
25. هوايات عمر (سرگرمی های عمر)
| هوايات عمر كثيرة، مثل القراءة و الرسم و المراسلة. يقرأ عمر في أوقات الفراغ: الكتب و المجالت و هو يأخذ من والده رياال كل يوم، ويشتري كتابا جديدا كل أسبوع، و هو الان يملك مكتبة كبيرة في البيت. و في أيام العطلة يرسم عمر الناس و الحيوانات و األشجار. و هو يحصل على جائزة الرسم دائما في المدرسة. و أصدقاء عمر كثيرون، يكتب لهم الرسائل، و هم يكتبون له أيضا. في العطلة القادمة سيزور عمر صديقه إسماعيل في قطر.
|
اگر مایلید ادامهی متون عربی را هم بخوانید، فایل PDF زیر را دانلود کنید تا نسخهی کامل در اختیار شما قرار گیرد.
چطور میتوانیم با خواندن متون، زبان عربی یاد بگیریم؟
خواندن متون ساده به زبان عربی میتواند برای یادگیری بسیار موثر باشد؛ اما با دانستن و رعایت برخی نکات، این متون میتوانند بیشترین بازدهی را برای شما داشته باشند.
در زیر چند نکته و راهکار کمکی برای یادگیری بهتر از متون ساده عربی برای افراد مبتدی را آوردهایم:
1. کلمات جدید را یادداشت کنید
برای اینکه در کنار خواندن متنها بتوانید به طور موثری دایره لغات خود را گسترش بدهید، باید:
- کلمات جدید را در جایی یادداشت کنید. از این کلمات جدید یک لیست درست کنید که بتوانید به طور منظم برای مرور به آن سر بزنید.
- سعی کنید متونی با موضوعات مختلف بخوانید تا با کلمات و اصطلاحات جدید در زمینههای متنوع نیز آشنایی پیدا کنید.
- میتوانید از برنامههایی که به شما اجازه ساخت فلش کارت در تلفن همراهتان را میدهد نیز استفاده کنید.
2. بهطور مداوم تمرین کنید
در هر چیزی که میخواهید پیشرفت کنید، تمرین منظم و مداوم یکی از اصلیترین نکات است. پس مطمئن شوید که روزانه زمانی را برای خواندن متون ساده عربی و مرور نکاتی که از آنها استخراج کردهاید، اختصاص میدهید.
بیشتر بدانید: اهمیت استمرار و پیوستگی در فرایند یادگیری زبان جدید

3. به دستور زبان توجه کنید
هنگامی که شروع به خواندن متنها میکنید، سعی کنید توجه ویژهای به دستور زبان به کار رفته در آنها داشته باشید. این کار باعث میشود که مطالب مرتبط با این حوزه از زبان عربی را عمیقتر و کاربردیتر یاد بگیرید.
4. به طور فعال بخوانید
هنگامی که خواندن متن را تمام کردید، سعی کنید سوالاتی در مورد آن از خود بپرسید تا ببینید اصول و جزئیات متن را درک کردهاید یا خیر. همچنین میتوانید پس از اتمام هر متن سعی کنید خلاصهای از آنچه اتفاق افتاد را به زبان عربی برای خود بازگو کرده یا بنویسید.
|
آیا میخواهید با یک رویکرد جذاب و نوین به دنیای زبان عربی وارد شوید؟ با شرکت در یک کلاس آنلاین زبان عربی در هایتاکی به دنیای عربی خوشآمد بگویید و با با افزایش انگیزه و بهبود مهارتهای زبانی، خود را در داستانهای جذاب یادگیری زبان عربی غرق کنید.
|
مزایای استفاده از متون ساده برای یادگیری زبان عربی
استفاده از متون ساده در یادگیری زبان عربی به دلیل بازدهی بالا در روند یادگیری این زبان به زبان آموزان فرصتی مناسب میدهد تا به شیوهای فعالانه با ساختارها و واژگان ابتدایی زبان آشنا شوند.
| ردیف | مزیت ها | توضیح |
| 1 | یادگیری لغات و اصطلاحات اساسی | یادگیری واژگان و اصطلاحات عربی کمک میکنند تا در زمان کمتری به این زبان مسلط شوید. |
| 2 | تقویت مهارتهای خواندن | خواندن متون ساده، مهارت خواندن را بهبود میبخشد و به افراد امکان میدهد با ساختار جملات آشنا شوند. |
| 3 | آشنایی با فرهنگ و تاریخ | این متون علاوه بر یادگیری زبان، فرصتی برای شناخت فرهنگ و تاریخ کشورهای عربی فراهم میکنند. |
| 4 | تقویت مهارتهای گویش | گوش دادن به فایل صوتی متون ساده باعث میشوند تا تلفظ صحیح واژگان عربی را به خوبی بیاموزید. |
| 5 | مهارت ترجمه و تفسیر | مطالعه متون و توانایی درک آنها به مهارت ترجمه و تفسیر آنها کم میکنند. |
| 6 | انگیزه برای یادگیری مداوم | یادگیری زبان عربی از طریق متون، زبانآموز را به دنیای عربی میکشاند و انگیزه لازم برای ادامه این مسیر را در وی تقویت میکند. |
سوالات متداول
1. آیا متون ساده در یادگیری زبان عربی برای زبان آموزان موثر هستند؟
بله، استفاده از متون ساده برای سطح مبتدیان، به دلیل ساختار ساده و لغات ابتدایی، موثر و مفید است.
2. آیا متون ساده در آشنایی با فرهنگ و تاریخ کشورهای عربی نقشی دارند؟
بله، متون ساده علاوه بر یادگیری زبان، فرصتی را برای آشنایی با فرهنگ و تاریخ کشورهای عربی فراهم میکنند.
3. چطور هوش مصنوعی میتواند به زبان آموزان کمک کند تا زبان عربی را از متون ساده بهتر یاد بگیرند؟
هوش مصنوعی با تحلیل دقیق دادهها و ارائه توضیحات ساده و واضح، به زبان آموزان این امکان را میدهد با مفاهیم زبانی متون ساده آشنا شوند و با بازخوردهای مستقیم، مهارتهای زبانی خود را بهبود بخشند.
سخن پایانی
خواندن متون ساده زبان عربی، روشی کارآمد برای تقویت مهارتهای خواندن و نوشتن شماست. اگر در حال یادگیری زبان عربی از سطح مبتدی هستید و به بهبود مهارتهای زبانی خود علاقه دارید، از متون کوتاه و ساده استفاده کنید.
این متون نه تنها به شما کمک میکنند تا دایره لغات و مهارت درک مطلب را در خود تقویت نمایید ، بلکه درک بهتری از فرهنگ عرب نیز به شما میآموزند. استفاده از منابع معتبر و انجام تمرینات بیشتر، میتواند به شما در یادگیری زبان عربی کمک کند. از هر لحظهای از این مسیر لذت ببرید.
برای یادگیری سریعتر از هرکدام شروع کنید👇
امیررضا کشمیری
39 کلاس موفق
شروع از 190,000 تومان
مریم گودرزی
21 کلاس موفق
شروع از 160,000 تومان
عماد رنجبر
94 کلاس موفق
شروع از 235,000 تومان
نسيم أصل ربيعي
8 کلاس موفق
شروع از 200,000 تومان
شهلا جعفری
37 کلاس موفق
شروع از 150,000 تومان
محسن میرمعنا
0 کلاس موفق
شروع از 250,000 تومان
هاتف فلاحی
13 کلاس موفق
شروع از 200,000 تومان
سید محمود همیلی
29 کلاس موفق
شروع از 180,000 تومان
هدا ال کثیر
33 کلاس موفق
شروع از 535,000 تومان
شیوا حکیم
0 کلاس موفق
شروع از 170,000 تومان