۷۱ اصطلاح و لغت انگلیسی مربوط به عصبانیت+ معنی فارسی و تلفظ صوتی
خشم و عصبانیت احساسی است که مشخصه آن نزاع یا حس انزجار نسبت به دیگران است. این حالت زمانی ایجاد میشود که حس میکنیم در حق ما کوتاهی شده است یا اشتباهی رخ داده است. بروز خشم در برخی مواقع راهگشا است اما در شرایطی هم ممکن است مشکلاتی را ایجاد کند. آیا تا به حال شده است که در مکالماتتان با افراد خارجی زبان یا حتی آزمونهای بینالمللی زبان انگلیسی با نوع جدیدی از اصطلاحات روبهرو شوید اما بعدا متوجه شوید که از لغات و اصطلاحات انگلیسی درباره عصبانیت بوده است؟
در ادامه میخوانید:
در انگلیسی برای کلمه عصبانیت مترادفهای زیادی وجود دارد. برای نمونه، به این مثال توجه کنید:«!He’s such a grumpy old man ». در این عبارت کلمه grumpy شاید اصطلاح جدیدی باشد که برای فرد بداخلاق و بد عنق به کار میرود. معنی این عبارت میشود: «او پیرمرد بد اخلاقی است!». اگر میخواهید با لغات و اصطلاحات جدیدی درباره عصبانیت و خشم به زبان انگلیسی آشنا شوید، پیشنهاد میکنیم تا انتهای این مقاله از وبلاگ هایتاکی همراه ما باشید که ۷۰ نمونه دیگر را بررسی خواهیم کرد.
لغات و اصطلاحات انگلیسی رایج مربوط به عصبانیت
در این بخش به طور مجزا لغات و اصطلاحات را بررسی میکنیم. اگر به تماشای فیلم های انگلیسی زبان و سریال انگلیسی علاقه داشته باشید، احتمالا بعضی از آنها را شنیدهاید. اطلاع از لغت و اصطلاح انگلیسی مربوط به عصبانیت به شما کمک میکند تا مکالمات جذابتری داشته باشید و فقط به موارد همیشگی اکتفا نکنید.
۱. لغات انگلیسی مربوط به عصبانیت با ترجمه و مثال فارسی
۴۰ لغت انگلیسی مربوط به عصبانیت را همراه با مثال و ترجمه فارسی قرار دادیم. این لغات بیشترین کاربرد را در مکالمات انگلیسی دارند و میتوانید از آنها در مکالمههای خود یا بخش writting انگلیسی استفاده کنید.
اصطلاح به زبان انگلیسی | ترجمه فارسی | مثال انگلیسی + ترجمه فارسی | |
۱ | annoy
|
آزاردهنده، عصبانیکننده |
Try making a note of the things that annoy you. .سعی کنید مواردی که شما را آزار میدهد یادداشت کنید |
۲ | choleric
|
بدخلق |
he was a choleric, self-important little man. او یک پسر کوچولوی بد خلق و خود شیفته بود. |
۳ | provoke
|
تحریکپذیر از خشم زیاد |
I didn’t want to do anything to provoke him. نمیخواستم کاری کنم که او را تحریک کنم. |
۴ | convulsed
|
خشم و انقباض شدید |
a wave of mass strikes convulsed the Ruhr, Berlin, and central Germany. موجی از خشم و اعتصاب روهر، برلین و آلمان مرکزی را در بر گرفت. |
۵ | enrage
|
خشمگین کردن کسی |
Their complete lack of respect enraged me. بیاحترامی کامل آنها من را عصبانی کرد. |
۶ | cross
|
عصبانی شدن |
he seemed to be very cross about something. به نظر میرسید که او در مورد چیزی بسیار عصبانی است. |
۷ | outrage
|
خشم |
Many people have been outraged by these comments. .بسیاری از مردم از این نظرات خشمگین شدهاند. |
۸ | displeased
|
ناراضی و عصبی |
he was displeased with your work. او از کار شما ناراضی بود. |
۹ | offend
|
توهین کردن |
I had no intention of offending the community. .من قصد توهین به جامعه را نداشتم |
۱۰ | ferocious
|
وحشی |
I saw a a ferocious beast. من یک جانور درنده را دیدم. |
۱۱ | rile
|
غرغر کردن |
Cancellations rarely riled him. لغو شدنها به ندرت باعث غرغر کردن او میشد. |
۱۲ | fierce
|
پرخاشگری شدید یا وحشیانه |
fierce fighting continued throughout the day. درگیری شدید در طول روز ادامه داشت. |
۱۳ | affront
|
توهین |
One example that particularly affronted him was at the world championships. یکی از نمونههایی که او را مورد آزار و اذیت قرار داد مسابقات قهرمانی جهان بود. |
۱۴ | fiery
|
داشتن طبیعتی پرشور و تندخو |
It was spicy, but not in a fiery way, just enough to tickle my throat. تند بود، اما نه به شکل آتشین، فقط به اندازهای که گلویم را قلقلک دهد. |
۱۵ | displease
|
نارضایتی و خشم |
He did not wish to displease her. او نمی خواست او را ناراضی کند. |
۱۶ | fuming
|
نشان دادن یا ابراز خشم شدید |
Smith was left fuming following the security breach. اسمیت پس از نقض امنیتی خشمگین شد. |
۱۷ | aggravate
|
آزار دادن یا عصبانی شدن |
What aggravates you most about this country? چه موردی درباره این کشور بیشتر از همه تو را عصبانی میکند. |
۱۸ | galled
|
آزرده کردن دیگران |
it galled him to have to sit impotently in silence. طوری او را آزرده کرد که مجبور به سکوت شد. |
۱۹ | pique
|
انزجار و عصبانیت |
She was piqued by his lack of enthusiasm. .او از عدم اشتیاق او برانگیخته شد |
۲۰ | hateful
|
نفرت انگیز |
I saw a hateful dress. من یک لباس نفرت انگیز دیدم. |
۲۱ | irritate
|
تحریک کردن |
Their attitude irritates me. .برخورد آنها مرا عصبانی میکند |
۲۲ | storming
|
طوفانی |
I had paparazzi storming my front lawn, pushing down the door. پاپاراتزیها به چمن جلوی من هجوم آوردند و در را فشار دادند. |
۲۳ | mad
|
دیوانه کننده |
he felt as if he were going mad. او احساس میکرد که دارد دیوانه میشود. |
۲۴ | huffy
|
آزرده یا عصبانی |
ask writers for more than a second draft and they get huffy. از نویسندگان بیشتر از یک پیش نویس بخواهید باعث عصبانیت آنها خواهید شد. |
۲۵ | offended
|
توهین شده |
.he sounded rather offended صدای او نسبتاً توهین آمیز بود. |
۲۶ | ill-tempered
|
بداخلاق |
He is largely viewed as an ill-tempered, stodgy government bureaucrat. او تا حد زیادی به عنوان یک فرد دولتی بدخلق و بداخلاق در نظر گرفته میشود. |
۲۷ | outraged
|
عصبانی |
the public were outraged at the brutality involved. مردم از وحشیگریهای موجود خشمگین شدند. |
۲۸ | incensed
|
برافروخته |
Leonora glared back at him, incensed. لئونورا با خشم به او خیره شد. |
۲۹ | madden
|
دیوانه شده |
The ticking of the clock really maddens me. تیک تاک ساعت واقعا مرا دیوانه میکند. |
۳۰ | inflamed
|
ملتهب |
We saw how such provocative actions only inflamed passions and escalated the unrest. شاهد بودیم که چگونه چنین اقدامات تحریک آمیزی باعث شعله ور شدن احساسات و تشدید ناآرامیها میشود. |
۳۱ | galled
|
آزاردیده و خشمگین شدن |
It was their smugness that galled her most. این خودخواهی آنها بود که بیش از همه او را آزار میداد. |
۳۲ | infuriate
|
خشمگین کردن |
It infuriated her to have to deal with this man. این او را عصبانی کرد که مجبور شد با این مرد برخورد کند. |
۳۳ | antagonize
|
مخالفت و برآشفتن |
He didn’t want to antagonize her. او نمیخواست آن خانم را برآشفته کند. |
۳۴ | irascible
|
تمایل به عصبانی شدن آسان |
he was an irascible and difficult man. مردی عصبانی و دشوار بود. |
۳۵ | fret
|
برآشفته |
The quickening of time frets me. سریع گذشتن زمان من را برآشفته میکند. |
۳۶ | ireful
|
عصبانی |
There was the ireful consciousness. هشیاری وحشتناکی به وجود آمده بود. |
۳۷ | incense
|
خشمگین شدن |
This proposal will incense conservation campaigners. این پیشنهاد باعث خشمگین شدن فعالان محیط زیست خواهد شد. |
۳۸ | vex
|
مزاحمت و ایجاد آزار |
Everything about that man vexes me. هر چیزی درباره آن مرد من را آزار میدهد. |
۳۹ | exasperate
|
عصبانی |
The constant interruptions were beginning to exasperate me. وقفههای مداوم من را خشمگین کرده بود. |
۴۰ | nettle
|
تحریک یا عصبانی کردن کسی |
I instantly regretted my remark, because it obviously nettled him. من فوراً از سخنم پشیمان شدم، زیرا او را ناراحت کرد. |
۴۱ | seething
|
مملو از خشم شدید اما بیان نشده |
The student was seething with frustration after failing the test. دانش آموز پس از رد شدن در آزمون از ناامیدی و خشم (مانند کوره) میجوشید. |
۴۲ | livid
|
بسیار خشمگین |
My boss was livid when I showed up late to work for the third time this week. وقتی این هفته برای سومین بار دیر سر کار حاضر شدم، رئیسم خیلی عصبانی بود. |
بیشتر بخوانید: اسامی همیشه جمع در انگلیسی: قواعد + مثال | Only Plural Nouns
۲. اصطلاحات انگلیسی درباره عصبانیت با معنی فارسی
برخی از مترادفها و اصطلاحات رایج خشم مانند Let off steam هستند که اگر به تنهایی معنی آنها را پیدا کنید شاید خیلی بیمعنی به نظر برسند اما استعارهای از یک حالت روحی مانند تشویق برای رهایی از خشم و عصبانیت هستند.
اصطلاح به زبان انگلیسی | معنای فارسی اصطلاح | مثال انگلیسی + ترجمه فارسی | |
۱ | Fly off the handle
|
عصبانیت ناگهانی، از کوره در رفتن |
My boss flies off the handle at the smallest thing. رئیس من با کوچکترین موردی از کوره در میرود! |
۲ | Send / drive someone up the wall
|
عصبانی کردن یک شخص |
Preparing this presentation is driving me up the wall! آماده کردن این ارائه من را دیوانه میکند! |
۳ | Have a short fuse
|
سریع عصبانی شدن، تمایل به از دست دادن سریع کنترل |
Be careful how you talk to the Warehouse Manager; he has a pretty short fuse. مراقب نحوه صحبت کردنت با مدیر انبار باش. او سریع عصبانی میشود. |
۴ | Have a quick temper
|
تند مزاجی، زود از کوره در رفتن |
A quick temper should be a warning sign when you’re dating someone. وقتی با کسی قرار میگذارید، به تند مزاجی او دقت کنید. |
۵ | Let off steam
|
فوران خشم و عصبانیت، تخلیه انرژی |
Let’s go out for dinner tonight so you can let off steam after a tough week at work. بیایید امشب برای شام بیرون برویم تا بعد از یک هفته کار سخت، انرژی و خشممان را خالی کنیم. |
۶ | Hot under the collar
|
عصبانیت، رنج کشیدن |
Even the slightest criticism gets Annabelle hot under the collar. حتی کوچکترین انتقادی آنابل را عصبانی میکند. |
۷ | See red
|
عصبانی شدن، خشمگین شدن |
I saw red when I discovered they had excluded me from their plans. وقتی متوجه شدم که آنها مرا از برنامههایشان کنار گذاشتهاند، عصبانی شدم. |
۸ | Make your blood boil
|
به جوش آمدن خون کسی، بسیار عصبانی شدن |
It makes my blood boil when people are disrespectful to each other. وقتی مردم به هم بیاحترامی میکنند خونم به جوش میآید. |
۹ | Wind someone up
|
آزار دادن کسی، ایجاد خشم |
Toby, stop winding your little sister up. توبی، خواهر کوچکت را خشمگین نکن. |
۱۰ | A storm in a teacup
|
احساس خشم یا هیجان شدید در مورد یک موضوع بیاهمیت |
Have a good sleep and in the morning you’ll realise it was just a storm in a teacup. خوب بخوابید و صبح متوجه میشوید که خشم شما برای یک موضوع بیاهمیت بوده است. |
۱۱ | get on someone’s nerves
|
روی اعصاب کسی بودن |
Could you turn down that music? It’s really getting on my nerves. موسیقی را عوض میکنید؟ واقعا داره اعصابمو خورد میکنه. |
۱۲ | Fit To Be Tied
|
خیلی عصبانی بودن |
Dad was fit to be tied when I told him I’d crashed the car. وقتی به پدر گفتم با ماشین تصادف کردم خیلی عصبانی شد. |
۱۳ | Pain in the neck
|
هر موضوع عذابآوری که فرد نتواند آن را تحمل کند |
All these safety checks are a pain in the neck, but they are necessary. همه این بررسیهای ایمنی عذابآورند اما ضروری هستند. |
۱۴ | Rub someone up the wrong way
|
تحریک کردن یا دفع کردن کسی |
I think Lisa rubbed Alison up the wrong way with her comment about the food. من فکر میکنم لیزا با اظهار نظرش در مورد غذا، آلیسون را به اشتباه انداخت. |
۱۵ | Cheesed off
|
آزرده، احساسی که فرد بعد از بروز خشم دارد |
You look cheesed off. What happened at work? آزرده به نظر میرسی، در محل کار چه اتفاقی افتاده؟ |
۱۶ | Like a red rag to a bull
|
خشم زیاد، برگرفته از گرفتن پارچه قرمز جلوی گاو نر اسپانیایی |
We never discuss religion when my uncle is visiting. It’s like a red flag to a bull. وقتی عمویم به دیدارمان میآید، ما هیچ وقت بحث دینی نمیکنیم. این کار او را خشمگین میکند. |
۱۷ | Give someone a piece of your mind
|
سرزنش حاصل از عصبانیت |
If they don’t bring our food out soon, I’m going to go and give the manager a piece of my mind. اگر غذای ما را نیاورند، من میروم و هر چه میتوانم را به مدیر میگویم! |
۱۸ | Up in arms
|
اعتراض شدید به چیزی |
All the parents at the school are up in arms about the fee increases. همه والدین در مدرسه درباره افزایش شهریه اعتراض کردند. |
۱۹ | Bristle with anger/rage
|
آزرده خاطر و خشمگین شدن از کسی |
He was bristling with anger as he surveyed the scene. او در حالی که صحنه را بررسی میکرد از عصبانیت به جوش آمده بود! |
۲۰ | To be mad as a hornet
|
شدت عصبانیت خیلی زیاد |
She was as mad as a hornet when she saw her cat under the rain. وقتی گربهاش را زیر باران دید خیلی عصبانی شد. |
۲۱ | to be Steaming
|
عصبانی و خشمگین بودن |
I’m steaming after my boss gave me an unfair evaluation. من بعد از اینکه رئیسم ارزیابی ناعادلانه ای از من کرد، عصبانی هستم. |
۲۲ | To be Boiling
|
شدت عصبانیت خیلی زیاد |
I’m boiling with frustration after my computer crashed again. بعد از اینکه کامپیوترم دوباره خراب شد، خیلی عصبانیم. |
۲۳ | To be Furious
|
ناراحت و عصبانی بودن |
I’m furious that my neighbor didn’t apologize for the noise they made last night! من از اینکه همسایه ام به خاطر سروصدایی که دیشب ایجاد کردند عذرخواهی نکرد، عصبانی هستم! |
۲۴ | bete noire
|
این یک اصطلاح فرانسوی است که در زبان انگلیسی هم استفاده میشود. به فرد یا شیئی اطلاق میشود که شما را آزرده میکند. |
My father’s bete noire is cigarette butts crushed on the lawn. That irritates him no end! آن چیزی که پدرم را خیلی آزرده میکند ته سیگاری است که روی چمن له شده باشد. این او را بی نهایت آزار می دهد! |
۲۵ | To blow a fuse
|
ناگهانی عصبانی شدن (فیوز پراندن) |
Charlie blew a fuse yesterday when he discovered that his bike had been stolen. چارلی دیروز فیوز پراند وقتی متوجه شد که دوچرخه اش دزدیده شده است. |
۲۶ | To eat someone alive
|
کسی را با عصبانیت زیاد نقد کردن (کسی را زنده زنده خوردن) |
The boss will eat me alive if the report arrives late. اگر گزارش دیر برسد، رئیس مرا زنده زنده خواهد خورد. |
۲۷ | To Go ballistic
|
بسیار عصبانی یا آزرده شدن |
It took almost an hour to get our food, and Dad went ballistic when they brought him the wrong thing. تقریباً یک ساعت طول کشید تا غذای ما را بیاوریم، و بابا وقتی سفارش اشتباهی برای او آوردند، بسیار عصبانی شد. |
۲۸ | To Have a bone to pick with someone
|
دلخوری و شکایت داشتن از یک نفر که باید در مورد آن صحبت شود. |
Hey, Bill. I’ve got a bone to pick with you. I lent you 20€ last week and you still haven’t paid me back. هی، بیل من از تو شکایت و دلخوری دارم که باید درموردش حرف بزنیم. من هفته گذشته ۲۰ یورو به تو قرض دادم و هنوز پولم را پس نداده ای. |
سخن پایانی
در این مقاله تلاش کردیم تا مهمترین لغت و اصطلاح انگلیسی مربوط به عصبانیت را به شما معرفی کنیم. از این اصطلاحات میتوانید در آزمونهای بینالمللی و جملات ساده و کاربردی زبان انگلیسی خود استفاده کنید. مشاهده فیلم و سریال به زبان انگلیسی نیز بسیار کمک کننده خواهد بود. اگر علاقه دارید تا زبان را به صورت اصولی یاد بگیرید، به سایت هایتاکی سر بزنید. در هایتاکی تدریس خصوصی زبان انگلیسی هم به صورت آنلاین و هم به صورت حضوری انجام میشود.
منابع: