متون ساده و داستان های کوتاه به زبان چینی برای سطح مبتدی+ فایل صوتی و ترجمه
زبان چینی یکی از زبانهای جذاب و غنی است که با داشتن تاریخ و فرهنگ چند هزار ساله، جذابیت خاص خود را دارد. این زبان، با تاریخی بسیار قدیمی و فرهنگی غنی، یکی از زبانهای جذاب جهان است.
برای کسانی که به تازگی به یادگیری زبان چینی علاقهمند شدهاند، مهم است که با متونی ساده آشنا شوند تا با افزایش تدریجی دانش زبانی، تسلط بیشتری به این زبان پیدا کنند.
به همین دلیل، در این مقاله، به معرفی متون ساده و داستانهای کوتاه به زبان چینی برای سطح مبتدی میپردازیم.
در ادامه میخوانید:
متون ساده و داستان های کوتاه چینی برای سطح مبتدی
۱. 狐狸与老虎 (روباه و ببر)
在茂密的大森林里,一只饥饿的老虎逮住了一只狐狸。老虎张开大嘴就要把狐狸吃掉。“慢着”!狐狸虽然很害怕但还是装出一副很神气的样子说,“你知道我是谁吗?我可是玉皇大帝派来管理百兽的兽王,你要是吃了我,玉皇大帝是决不会放过你的”。 老虎有点儿不相信,心想这家伙又瘦又小,怎么会是兽王呢?狐狸见老虎有些迟疑就说:“如果你不相信,就跟在我后面。咱们到森林里走一趟看看动物们见到我害怕不害怕。” 老虎被狐狸说动了,答应跟他走一趟。狐狸得意洋洋,昂着头,大模大样地走在前面。 老虎不知是计,瞪着两只眼睛,一步不落地紧跟在后面。 森林里的小动物们玩儿得正高兴,忽然听到树上的小鸟报信。他们扭头一看,只见狐狸神气十足地走在前面,后面跟着一只龇牙咧嘴的老虎,他们被吓得四处逃窜。 狐狸仗着老虎耍足了威风,可老虎还以为动物们是害怕狐狸呢,就把狐狸的话当真了,再也不敢吃他了。 ترجمه فارسیدر جنگل انبوه، ببری گرسنه روباهی را گرفت. ببر دهانش را باز کرد و میخواست روباه را بخورد. «یک دقیقه صبر کن!» با اینکه روباه خیلی ترسیده بود، اما باز هم تظاهر به غرور کرد و گفت: «میدانی من کی هستم؟ من پادشاه جانورانی هستم که امپراطور یشم برای مدیریت جانوران فرستاده است. اگر مرا بخوری، امپراطور یشمی تو را مجازات میکند و هرگز نمیگذارد آزادانه جایی بروی.»
ببر باور نمیکرد و فکر میکرد مردی به این لاغری و کوچکی، چگونه میتواند پادشاه حیوانات باشد؟ حیوانات کوچک جنگل در حال تفریح بودند که ناگهان پیامی از پرندهای روی درخت شنیدند. آنها برگشتند و روباه را دیدند که با غرور جلوی آنها راه میرفت و به دنبال آن ببری پوزخند میزد. حیوانات ترسیدند و به هر طرف فرار کردند. روباه قدرت خود را به ببر نشان داد، اما ببر فکر کرد که حیوانات از روباه میترسند. بنابراین حرف روباه را جدی گرفت و دیگر جرات نکرد او را بخورد. |
۲. 亚当叔叔简介 (عمو آدم)
这个暑假前所未有的悠闲。正和朋友在游泳池里避暑嬉戏的你,突然接到一通你的叔叔亚当的电话。虽然在外人看来,他是一个整天衣衫褴褛,疯疯癫癫的怪人,但是你一直都和他相处得很不错,也正是他身上有这样古怪的气息才让你觉得他风趣且与众不同。 “亚当叔叔你好!” “你好,时间有限,我长话短说,你现在快到博物馆来见我”。 不多说一个字,电话断了。这可真够奇怪的!你叔叔一直都慢条斯理的,博物馆细致的工作和清净的工作环境练就了他这样的生活。你从未见过他如此急切,想必是有什么重要的事情。你立刻起身,和朋友们道了别,向博物馆赶去。不一会便来到了大门口,门卫叔叔让你在门口稍等片刻。 你叔叔为博物馆呕心沥血工作了十年,是这家博物馆里无人不晓的科学家。在你印象中,每次出差回来,他都会带回不同年代的珍贵化石,并牵着你的小手带你一同前去参观它的战利品。同样,你也非常喜欢亚当叔叔在博物馆的大厅里为你讲解恐龙骨架结构和侏罗纪白垩纪时期的故事。就当你在博物馆大堂的巨幅蝴蝶展前看得出神时,亚当叔叔就来了。
ترجمه فارسیاین تعطیلات تابستانی فراتر از همیشه بوده است. شما در حال لذت بردن از تعطیلات تابستانی در استخر با دوستان خود هستید که ناگهان عموی خود آدم با شما تماس گرفت. اگرچه از نظر خارجی ها او یک عجیب و غریب ژنده پوش و دیوانه است، اما شما همیشه با او خوب کنار آمده اید و دقیقاً هاله عجیب اوست که باعث می شود فکر کنید او بامزه و متفاوت است.
“سلام عمو آدم!” “سلام، زمان محدود است. داستان را کوتاه می کنم. حالا بیا موزه و من را ببین.” بدون اینکه حرف دیگری بزنم، تماس قطع شد. این واقعا عجیب است! عموی شما همیشه کند و منظم بوده است، کار دقیق موزه و محیط کار تمیز، او را تربیت کرده که اینگونه زندگی کند. هرگز او را تا این حد مضطرب ندیده بودید، حتماً چیز مهمی است. فوراً بلند شدی، با دوستانت خداحافظی کردی و به سمت موزه شتافتی. بعد از مدتی به دروازه رسیدی، عموی نگهبان از تو خواست که دم در منتظر بمانی. عموی شما ده سال برای موزه زحمات زیادی کشیده و دانشمندی شناخته شده در این موزه است. به نظر شما، هر بار که از سفر کاری برمی گردد، فسیل های گرانبهایی از دوران های مختلف را با خود می آورد و دست کوچک شما را می گیرد تا شما را به دیدن غنائم آن ببرد. به همین ترتیب، از گفتن عمو آدام برای شما در مورد ساختار اسکلت دایناسورها و دوره ژوراسیک-کرتاسه در تالارهای موزه لذت بردید. درست زمانی که در لابی موزه غولپیکر پروانهها را مجذوب خود میکنید، عمو آدام هم میآید. |
۳. 鲁滨孙漂流记 (رابینسون کروزوئه)
当我第一次到达这个小岛的时候,我什么东西都没有。但是我找到了我的轮船,然后把它变成了一艘小舟。我从轮船上拿过来一些可以用的东西,比如食物,饮料,工具,刀,枪。虽然我什么都丢了,但是我没有丢了我的生命,我还活着!我不会放弃,我会等待一艘船来救我。我已经把树砍了,建房子。我几乎每天都拿着枪出去,打猎动物和小鸟,吃掉它们。我甚至学习种水果和蔬菜。
ترجمه فارسیوقتی برای اولین بار وارد جزیره شدم، چیزی نداشتم. اما من کشتی خود را پیدا کردم و آن را به یک قایق تبدیل کردم. از کشتی چیزهای مفیدی گرفتم، مانند غذا، نوشیدنی، ابزار، چاقو و اسلحه. با اینکه همه چیزم را از دست داده ام، جانم را از دست نداده ام، هنوز زنده ام! من تسلیم نمی شوم، منتظر کشتی هستم تا مرا نجات دهد. من درختان را قطع کرده ام و خانه ای ساخته ام. تقریبا هر روز با تفنگم بیرون می رفتم و حیوانات و پرندگان را شکار می کردم و آنها را می خوردم. حتی یاد گرفتم میوه و سبزیجات بکارم. 几周以前,我在沙滩上发现了另一个人的脚印。我的岛还有什么人呢?他们在这儿多久?没过多久,我看见了一群食人族!他们想杀死两个从船上来的人,一个死了,但是另一个向我的房子跑去。 我帮他杀了食人族。 这个人现在跟我住,也帮助我。我叫他Friday,因为我们是在周五相遇的,他很聪明,我已经教了他一些英语。
ترجمه فارسیچند هفته پیش رد پای مرد دیگری را در ساحل پیدا کردم. چه کسی دیگر در جزیره من است؟ چند وقت است اینجا هستند؟ چندی نگذشت که گروهی آدمخوار را دیدم! آنها سعی کردند دو نفر را که از قایق آمده بودند بکشند، یکی فوت کرد، اما دیگری به سمت خانه من دوید. من به او کمک کردم تا آدمخوارها را بکشد. این شخص اکنون با من زندگی می کند و به من کمک می کند. من او را جمعه صدا می زنم زیرا ما در روز جمعه ملاقات کردیم، او بسیار باهوش است و من کمی به او انگلیسی یاد داده ام. |
۴. 春节故事 (داستان جشنواره بهار)
春节就是农历新年,是华人最重要的传统节日。春节降临,万象更新,象征着一年的开始;标志着人生的另一个起点。 但是中国人为什么要过春节呢? 春节的来源是什么呢? 如果宝宝问起这样的问题,作为父母的你,可能也不一定回答的上来。其实,关于中国的春节,以及春节的各种习俗,都有很多奇妙动人的神话故事,快要过年了,爸爸妈妈也可以给宝宝讲讲这些关于过年的传说。
ترجمه فارسیجشن بهار سال نو قمری است و مهم ترین جشنواره سنتی برای چینی ها است. فرا رسیدن جشن بهار همه چیز جدیدی را به ارمغان می آورد و نماد آغاز سالی جدید و نقطه شروع دیگری در زندگی است. اما چرا مردم چین جشن بهار را جشن می گیرند؟ منشأ جشن بهار چیست؟اگر کودک شما به عنوان والدین چنین سوالی بپرسد، ممکن است نتوانید به آن پاسخ دهید.
در واقع، افسانه های شگفت انگیز و تاثیرگذار زیادی در مورد جشن بهار چین و آداب و رسوم مختلف در طول جشنواره بهار وجود دارد. با نزدیک شدن به سال نو، والدین نیز می توانند این افسانه های سال نو را برای نوزادان خود تعریف کنند. 春节的起源: 关于“春节”的起源,有一个古老的传说。 中国古时候有一种叫“年”的怪兽。“年”,头上长着角,非常凶猛恐怖。“年”长年居住在深山里,每到特定的一天(就是现在的除夕)才爬上岸,吞食牲畜伤害人命。因此,每到除夕这天,每个村里的人们全部逃往深山,以躲避“年”的伤害。 有一年除夕,从村外来了个乞讨的老人。乡里一片匆忙恐慌,没有人理会他,只有村东头一位老婆婆给了老人些食物,并劝他快上山躲避“年”,那老人把胡子撩起来笑道:“婆婆若让我在家呆一夜,我一定把‘年’赶走。”老婆婆继续劝说,但是,乞讨老人笑而不语。
ترجمه فارسیمنشا جشن بهار:
یک افسانه باستانی در مورد منشاء “جشن بهار” وجود دارد. در چین باستان هیولایی به نام «نیان» وجود داشت. «نیان» با شاخ هایی بر سر، بسیار خشن و ترسناک است. «نیان» در تمام طول سال در کوهستان زندگی کرده است و فقط در یک روز خاص (اکنون شب سال نو) برای بلعیدن دام ها و آسیب رساندن به مردم به ساحل می رود. از این رو در هر شب سال نو، مردم هر روستا برای در امان ماندن از آسیب «نیان» به کوه می گریزند. در یک شب سال نو پیرمردی از بیرون روستا به گدایی آمد. در دهات عجله و وحشت بود و هیچکس توجهی به او نکرد، فقط پیرزنی در شرق روستا به پیرمرد غذا داد و به او توصیه کرد که برای فرار از «سال» سریع از کوه بالا برود. پیرمرد ریشش را بلند کرد و با لبخند گفت: “مادرشوهر، اگر اجازه دهی تمام شب را در خانه بمانم، قطعا نیان را از خود دور خواهم کرد.” پیرزن به متقاعد کردن ادامه داد، اما گدای پیر لبخندی زد و چیزی نگفت. 半夜时分,“年”闯进村。它发现村里气氛与往年不同:村东头老婆婆家,门贴大红纸,屋内烛火通明。“年”浑身一抖,怪叫了一声。将近门口时,院内突然传来“噼里啪啦”的炸响声,“年”吓得浑身发抖,再不敢往前凑了。原来,“年”最怕红色、火光和炸响。这时,婆婆的家门打开,只见院内一位身披红袍的老人在哈哈大笑。“年”大惊失色,狼狈逃蹿了。
ترجمه فارسینیمه های شب «نیان» وارد روستا شد. متوجه شد که حال و هوای روستا با سالهای گذشته متفاوت است: در انتهای شرقی روستا، پیرزنی در خانه شوهرش زندگی میکرد، با کاغذ قرمز روی در و شمعهای روشن در خانه. “نیان” همه جا می لرزید و جیغ عجیبی می کشید. با نزدیک شدن به در، ناگهان صدای «ترق» در حیاط به گوش رسید، «نیان» آنقدر ترسیده بود که همه جا می لرزید و جرات نمی کرد جلوتر برود. معلوم می شود که «نیان» بیشتر از رنگ قرمز، آتش و انفجار می ترسد.
در این هنگام در خانه مادرشوهرم باز شد و دیدم پیرمردی با لباس قرمز در حیاط می خندد. «نیان» از ترس رنگش پرید و با خجالت فرار کرد. 第二天是正月初一,避难回来的人们见村里安然无恙,十分惊奇。这时,老婆婆才恍然大悟,赶忙向乡亲们述说了乞讨老人的许诺。这件事很快在周围村里传开了,人们都知道了驱赶“年”的办法。从此每年除夕,家家贴红对联、燃放爆竹;户户烛火通明、守更待岁。初一一大早,还要走亲串友道喜问好。 这风俗广泛流传,成了中国民间最重要的传统节日,就是春节。
ترجمه فارسیفردای آن روز اول ماه قمری بود مردمی که از پناهگاه برگشته بودند با تعجب دیدند که روستا سالم است. در این هنگام پیرزن ناگهان متوجه شد و با عجله به اهالی روستا از قول گدا به پیرمرد گفت. این ماجرا به سرعت در روستاهای اطراف پیچید و مردم همه بلد بودند «نیان» را از خود دور کنند. از آن پس، هر شب سال نو، هر خانواده دوبیتی های قرمز می گذاشتند و ترقه می انداختند؛ هر خانواده شمع روشن می کرد و شب سال نو را تماشا می کرد. |
۵. 对牛弹奏琵琶 (به گاو پیپا بزن)
春秋时期,鲁国有个著名的音乐家,名字叫公明仪。他对音乐有极深的造诣,善于弹琴。他的琴声优美动听,人们听到如此美妙的琴声之后往往如醉如痴。 有一年的春天,他带着琴来到城郊的田野散步,和煦的春风将青草的芳香吹到他的面前,让他心情非常舒畅。他环顾四周,发现不远处有一头大公牛正在吃草。他兴致勃发,突发奇想要为这头公牛演奏一曲,于是他拨动琴弦,对着这头公牛弹奏了。
ترجمه فارسیدر طول دوره بهار و پاییز، یک نوازنده مشهور در ایالت لو به نام گونگ مینگی وجود داشت. او دانش عمیقی از موسیقی دارد و در نواختن پیانو مهارت دارد. صدای پیانوی او زیبا و دلنشین است و مردم اغلب پس از شنیدن چنین موسیقی زیبای پیانو مست می شوند.
یک بهار چنگ خود را برای قدم زدن به مزارع حومه شهر برد، نسیم گرم بهاری عطر علف سبز را در مقابلش می پیچید و او را بسیار راحت می کرد. او به اطراف نگاه کرد و یک گاو نر بزرگ را دید که در آن فاصله زیادی نداشت. او به قدری هیجان زده بود که ناگهان می خواست برای گاو نر آهنگی بنوازد، به همین دلیل تارها را چید و برای گاو نر نواخت. 虽然公明仪弹奏的曲子非常悦耳动听,但是那头吃草的牛儿却根本不理会那高雅的曲调,仍然低着头继续吃草。因为公牛虽然能听到琴弦发出的声音,但是并不能理解曲子中的美妙意境。 公明仪见美妙的琴声并不能打动这头不懂音乐的牛,非常无奈。过了一会儿,他又想出了一个办法。公明仪抚动琴弦,弹出一段段奇怪杂乱的声音,有的像嗡嗡的蚊蝇声,有的像迷路的小牛犊发出的叫声。这时候这头大公牛才像突然明白了什么似的,摇摇尾巴,竖起耳朵,听了起来。
ترجمه فارسیاگرچه آهنگی که گونگ مینگی نواخته بود بسیار دلپذیر بود، اما گاو در حال چرا این آهنگ زیبا را نادیده گرفت و با سر پایین به خوردن علف ادامه داد. زیرا اگرچه گاو نر می تواند صدای سیم ها را بشنود، اما نمی تواند درک هنری زیبای موسیقی را درک کند.
گونگ مینگی وقتی دید که صدای زیبای پیانو نمی تواند این گاوی را که موسیقی نمی فهمد تحت تأثیر قرار دهد بسیار درمانده شد. بعد از مدتی ایده دیگری به ذهنش رسید. گونگ مینگی سیم ها را نوازش کرد و یک سری صداهای عجیب و بهم ریخته به گوش رسید که برخی از آنها شبیه پشه ها و مگس ها وزوز می کردند و برخی از آنها شبیه فریاد گوساله گم شده بود. 后来,人们就用“对牛弹琴”来比喻对愚蠢的人讲深刻的道理,或对外行人说内行话,白白浪费时间;现在也用来讥笑人说话不看对。
ترجمه فارسیبعدها، مردم از استعاره «عود زدن با گاو» برای توضیح حقایق عمیق برای افراد احمق استفاده کردند، یا به زبان خودی صحبت کردند که اتلاف وقت است؛ اکنون برای تمسخر افرادی که بدون نگاه کردن صحبت می کنند نیز استفاده می شود. در هدف |
۶. 海格的简介 (مقدمه هاگرید)
轰!又是捶门声。达力惊醒了。
‘什么地方打抢?’达力迷迷糊糊地说。 他们背后又是哗啦一声响。弗农姨父抢着一支来复枪连滚带爬地跑进屋,这时他们才明白他那细长的包裹里原来是什么东西。 ‘门外是什么人?’他喊道,‘我警告你—-我有枪!’ 外面静了一会儿。然后— 咔嚓 门从合页上脱落下来,震耳欲聋的哗啦一声,门板摔在地上。
ترجمه فارسیرونق! یک ضربه دیگر به در آمد. دادلی با شروعی از خواب بیدار شد. دادلی با خواب آلودگی گفت: دزدی کجاست؟ یک تصادف دیگر پشت سر آنها بود. عمو ورنون با تفنگی که در دست داشت وارد خانه شد و تازه آن وقت متوجه شدند که در بسته باریک او چه چیزی وجود دارد.
اون بیرون در کیه؟ او فریاد زد: “من به شما هشدار می دهم – من یک اسلحه دارم! ‘ مدتی بیرون خلوت بود. سپس- کلیک در از لولاهایش افتاد و با یک ضربه کر کننده به زمین خورد. 门口站着一个彪形大汉。他的脸几乎完全被蓬乱的长发和纠结的浓密胡须掩盖了,但你仍能看见他那对像黑甲虫似的眼睛在头发下闪闪发光。 巨人好不容易才挤进屋来,他弓着腰,这样它的头刚刚擦着天花板。他弯腰捡起门板,轻而易举地就把门装到了门框上。外面的风暴声减弱了。他转身看着大家。
ترجمه فارسیمرد تنومندی دم در ایستاده بود. صورتش تقریباً با موهای بلند و نامرتب و ریشی پرپشت و درهم پنهان شده بود، اما هنوز میتوانستید چشمهای سوسکمانند سیاهش را که زیر موها میدرخشند، ببینید. غول توانست خود را بفشارد، طوری خمیده شود که سرش فقط سقف را بچرخاند. خم شد تا پانل در را بردارد و به راحتی در را روی چهارچوب در نصب کرد. صدای طوفان بیرون فروکش کرد. برگشت و به همه نگاه کرد. |
۷. 圣诞老人来了 (بابا نوئل میآید)
圣诞节是一个快乐的节日。一想起来,我的心里就会盛开一朵朵灿烂的花,快乐而激动。下面是出国留学网作文栏目小编为您精心编辑的文章,希望对你的写作有所启示,写出好的作文。
ترجمه فارسیکریسمس یک تعطیلات شاد است. به محض اینکه به آن فکر می کنم، گل های درخشان در قلبم شکوفا می شوند، خوشحال و هیجان زده. مطلب زیر مقاله ای است که توسط سردبیر ستون انشای مطالعه خارج از کشور به دقت برای شما ویرایش شده است.
امیدوارم الهام بخش نوشتن شما باشد و یک ترکیب خوب بنویسید. 篇一:圣诞老人的由来 圣诞节是令人雀跃期待的日子,尤其是小孩子。相信大家对圣诞老公公的事都耳熟能详吧?从前有一个老人,名叫尼古拉斯,他一生最爱帮助贫穷的人家。尼古拉斯家不远处住着三位少女,他们的父亲无力偿还债务,打算把她们卖掉。尼古拉斯知道了这件事情之后,跑到她们的家里安慰她们。
ترجمه فارسیفصل اول: منشأ بابا نوئل کریسمس زمان هیجان و انتظار است، به خصوص برای کودکان. من فکر می کنم همه با بابانوئل آشنا هستند، درست است؟ روزی روزگاری پیرمردی به نام نیکلاس بود که بیشتر از همه در زندگی خود عاشق کمک به مردم فقیر بود. نه چندان دور از خانه نیکلاس سه دختر جوان زندگی می کردند که پدر آنها قادر به بازپرداخت بدهی های خود نبود و قصد داشت آنها را بفروشد. پس از اینکه نیکلاس از این موضوع مطلع شد، به خانه آنها دوید تا آنها را دلداری دهد.
并在晚上偷偷装了三袜子的金子送给她们偿还债务,他把金子从其中一个窗户扔进去,恰好掉进墙壁上的一条长袜中。以后每到圣诞节,这三个少女就讲这个故事。孩子们听了,非常羡慕,也希望圣诞老人,来送给他们一袜子的礼物。
ترجمه فارسیو شبانه سه جوراب را مخفیانه با طلا بسته بندی کرد و به آنها داد تا بدهی هایشان را بپردازند و طلاها را از یکی از پنجره ها به داخل انداخت و اتفاقاً در جورابی روی دیوار افتاد. از این به بعد هر کریسمس این سه دختر این داستان را تعریف خواهند کرد.
بچه ها بعد از شنیدن این حرف خیلی حسودی کردند و امیدوار بودند که بابانوئل بیاید و به آنها جوراب هدیه بدهد. 据说平安夜的晚上,圣诞老公公会驾着驯鹿雪橇满载着礼物准备送给这一年来表现很好的小朋友,他会悄悄地从烟囱爬进屋内,把礼物塞在挂在床头的袜子里。所以孩子们总会把一条条色彩缤纷的袜子挂在床头,并在袜子旁边放杯热牛奶给劳苦功高的圣诞老人解渴,圣诞老人则会送给自己一份大礼。隔天每个小朋友都迫不及待地打开礼物,想知道自己得到什么奖励。
ترجمه فارسیگفته می شود که در شب شب کریسمس، بابانوئل سورتمه گوزن شمالی پر از هدایا را می راند تا به کودکانی که امسال خوب کار کرده اند، بدهد، او بی سر و صدا از طریق دودکش به خانه می رود و هدایا را داخل جوراب های آویزان می کند. کنار تخت بنابراین، بچه ها همیشه نوارهایی از جوراب های رنگارنگ را کنار تخت آویزان می کنند و یک فنجان شیر داغ را در کنار جوراب ها می گذارند تا تشنگی بابانوئل سخت کوش را سیراب کنند و سپس یک هدیه بزرگ به او می دهند.
روز بعد هر کودکی نمی توانست صبر کند تا هدایا را باز کند و می خواست بداند چه پاداشی دریافت کرده است. 到了۱۸۲۲年,一位荷兰传教士把这位伟大的慈善家的故事传到美国之后,美国商人便采用特殊的营销手法,利用这个节日大张旗鼓地宣传广告,大赚一笔。在亚洲的日本及其它各国也群起效尤。因此装扮圣诞老人来庆祝圣诞节的风俗习惯也就渐渐地流行到世界各国了。
ترجمه فارسیدر سال ۱۸۲۲، پس از آن که یک مبلغ هلندی داستان این نیکوکار بزرگ را در ایالات متحده پخش کرد، تاجران آمریکایی با استفاده از تکنیک های بازاریابی خاص از این تعطیلات برای تبلیغات با هیاهو و کسب درآمد فراوان استفاده کردند.
ژاپن و سایر کشورهای آسیایی نیز از این روند پیروی می کنند. بنابراین، رسم پوشیدن لباس بابانوئل برای جشن کریسمس به تدریج در سراسر جهان رایج شده است. 篇二:圣诞节 每年的۱۲月۲۵日,所有基督教国家的人们都欢庆圣诞节。一般认为圣诞节是耶稣诞生的日子。但是现在许多风俗和习惯都已超出了宗教意义。圣诞节的欢庆周期在۱۲月۲۵日之前的۵、۶个星期就已经开始了。在这一时期总会出现一个购物潮。所以圣诞节确实是店主的快乐节日。
ترجمه فارسیفصل ۲: کریسمس همه ساله در ۲۵ دسامبر، مردم در تمام کشورهای مسیحی کریسمس را جشن می گیرند. اعتقاد بر این است که کریسمس روز تولد عیسی است. اما اکنون بسیاری از آداب و رسوم و عادات از اهمیت دینی فراتر رفته اند. چرخه جشن کریسمس پنج یا شش هفته قبل از ۲۵ دسامبر آغاز می شود. در این دوره همیشه عجله خرید وجود دارد. بنابراین کریسمس در واقع یک تعطیلات شاد برای مغازه داران است. |
۸. 刺猬家族 (خانواده جوجه تیغی)
小刺猬一家三口住在小树林里,生活得非常幸福。
ترجمه فارسیخانواده سه نفره جوجه تیغی کوچک در جنگل زندگی می کردند و زندگی بسیار شادی داشتند.
有一天,小刺猬的爸爸、妈妈生病了,而家里储存的食物也刚好吃光了,因此小刺猬决定自己出去找食物。
ترجمه فارسییک روز، پدر و مادر جوجه تیغی کوچولو مریض بودند و غذای ذخیره شده در خانه تازه خورده شده بود، بنابراین جوجه تیغی کوچولو تصمیم گرفت خودش بیرون برود تا غذا پیدا کند.
小刺猬走出家门,来到了一片树林里。他看见树根旁边长着几个色彩鲜艳的大蘑菇,像一把把撑开的小花伞。他想:这么大的蘑菇炖汤一定很有营养。想到这儿,小刺猬跑了过去,抱着一个大蘑菇使劲一推。只听“咔嚓”一声,大蘑菇被推倒了。小刺猬高高兴兴地抱着这个大蘑菇回家了。一进家门,他就大声嚷道:“妈妈,您看,我找回来一个大蘑菇!”妈妈看了看,急忙说道:“孩子啊,这是毒蘑菇,不能吃的。”爸爸说:“你要找树上结着的红色果实我们才能吃……”
ترجمه فارسیجوجه تیغی کوچولو از خانه بیرون رفت و به جنگلی رسید. چند قارچ بزرگ و خوش رنگ را دید که در کنار ریشه های درخت مثل چترهای باز کوچک رشد می کردند. فکر کرد: چنین خورش قارچ بزرگی باید بسیار مغذی باشد.
با فکر کردن به این، جوجه تیغی کوچولو دوید، قارچ بزرگی را در آغوش گرفت و آن را به سختی هل داد. با صدای “کلیک”، قارچ بزرگ به پایین رانده شد. جوجه تیغی کوچک با خوشحالی قارچ بزرگ را به خانه برد. به محض ورود به خانه با صدای بلند فریاد زد: مامان ببین قارچ بزرگی پیدا کردم مامان نگاهش کرد و با عجله گفت: بچه من این قارچ سمی است، نمی توانی آن را بخوری. بابا گفت: باید میوه های قرمز روی درخت ها را پیدا کنی تا بتوانیم آنها را بخوریم… 小刺猬跑出了家门,来到了一个菜园。他看见一些绿绿的植物上,挂着一串串长长的、红红的东西,像燃起的一团火。小刺猬心想:这就是爸爸让我找的食物吧。小刺猬摘下几个红红的果实,扛着回家了。一进家门,小刺猬就嚷嚷:“爸爸,您要的红色的食物我找回来了。”妈妈一看,笑了笑说:“孩子,这是辣椒,我们不能吃的。”爸爸说:“孩子,要到果树上找那些长红了的果实,能不能吃,自己尝一尝就知道了。”小刺猬高兴地说:“我知道了。”
ترجمه فارسیجوجه تیغی کوچولو از خانه بیرون دوید و به باغ سبزی رسید. او رشته هایی از چیزهای دراز و قرمز را دید که مانند آتش بر روی برخی از گیاهان سبز آویزان شده بودند. جوجه تیغی کوچولو با خود فکر کرد: این باید همان غذایی باشد که پدرم از من خواست تا پیدا کنم.
جوجه تیغی کوچولو چند میوه قرمز برداشت و به خانه برد. جوجه تیغی به محض ورود به خانه فریاد زد: بابا، غذای قرمزی که خواسته بودی را پیدا کردم، مادر به آن نگاه کرد، لبخندی زد و گفت: «فرزند، این فلفل است، ما نمی توانیم آن را بخوریم. 小刺猬走出家门,来到一个果园。他看见果树上结满了又大又红的果实,好像挂了一树的红灯笼。小刺猬心想:这应该就是我要找的食物吧。他跑到一棵果树下,“噌噌噌”爬上树,拽下一个来,闻了闻,好香;咬一口,好甜啊,真好吃!于是小刺猬抱着一根果枝,使劲儿摇晃着,扑通、扑通,又大又红的果实落了一地。
ترجمه فارسیجوجه تیغی کوچولو از خانه بیرون رفت و به باغی رسید. او دید که درختان میوه پر از میوه های بزرگ و قرمز رنگ هستند، مانند فانوس های قرمز آویزان از درخت. جوجه تیغی کوچولو فکر کرد: این باید غذایی باشد که من دنبالش می گردم. به طرف درخت میوه دوید و از درخت بالا رفت و یکی را پایین کشید و آن را بو کرد و بسیار خوشبو بود و گاز گرفت و بسیار شیرین و خوشمزه بود!
پس جوجه تیغی کوچک شاخه میوه ای را نگه داشت و آن را به شدت تکان داد. 小刺猬心想:这么多果实我怎么拿回家啊?他想啊想,终于想到了一个好办法,于是,他在地上打了几个滚,红红的果实便扎了满身。小刺猬高高兴地背着果实回了家。小刺猬的爸爸、妈妈一看,高兴地说:“这才是我们最爱吃的苹果呢。”小刺猬听了,开心地笑了起来。小刺猬一家人吃着香甜可口的苹果,开心极了!
ترجمه فارسیجوجه تیغی کوچولو فکر کرد: چگونه می توانم این همه میوه را به خانه ببرم؟ فکر کرد و فکر کرد و در نهایت به فکر خوبی افتاد، پس چند بار روی زمین غلتید و میوه های قرمز رنگ تمام بدنش را فراگرفت. جوجه تیغی کوچولو با خوشحالی میوه را به خانه برد. پدر و مادر جوجه تیغی کوچولو به آن نگاه کردند و با خوشحالی گفتند: این سیب مورد علاقه ماست. خانواده جوجه تیغی کوچک از خوردن سیب های شیرین و خوشمزه بسیار خوشحال شدند! |
۹. ۳只熊 (سه خرس)
海边的大森林里住着熊妈妈一家人。她妈妈有三个孩子。老大叫听话,老实本分;老二叫机灵,很爱动脑筋;老三是个女孩,叫美美,长得十分漂亮。有一天,熊妈妈把三个孩子叫到跟前,给了每人۱۰۰元钱,叫她们离开家去独立生活,看谁能过上富足的日子。过了一年,熊妈妈重新看到了三个孩子,得知它们过着不同的生活。
ترجمه فارسیمادر خرس و خانواده اش در جنگل بزرگ کنار دریا زندگی می کنند. مادرش سه فرزند دارد. فرزند بزرگ را مطیع و صادق می نامند؛ فرزند دوم باهوش است و دوست دارد از مغز خود استفاده کند؛ فرزند سوم دختری به نام میمی و بسیار زیباست.
یک روز، خرس مادر سه فرزند خود را صدا زد، به هر یک از آنها ۱۰۰ یوان داد و از آنها خواست که خانه را ترک کنند و مستقل زندگی کنند تا ببینند چه کسی می تواند زندگی مرفهی داشته باشد. یک سال بعد، خرس مادر دوباره سه فرزند خود را دید و فهمید که آنها زندگی متفاوتی دارند. 老大果然十分听话,买了一些砖块和水泥,筑成了一座美丽的房子,并且给附近的牛伯伯买了一亩地,现在正在种着:白菜、花菜和花生。就这样过着日出而作,日落而息的生活。并且把白菜、花菜和花生运到菜市采购店里,让个个动物们吃上这些东西。熊妈妈在脸上露出了一丝丝的笑容。
ترجمه فارسیهمانطور که انتظار می رفت، رئیس بسیار مطیع بود، او مقداری آجر و سیمان خرید و یک خانه زیبا ساخت، او همچنین یک هکتار زمین برای عمو نیو در همان حوالی خرید و اکنون کلم، گل کلم و بادام زمینی می کارد. به این ترتیب، ما یک عمر کار در طلوع خورشید و استراحت در غروب آفتاب می گذرانیم. و کلم، گل کلم و بادام زمینی را به فروشگاه خرید سبزیجات منتقل کنید تا همه حیوانات بتوانند آنها را بخورند. خرس مادر لبخند خفیفی بر لب داشت.
老二机灵除了听话还算机娄。在来这儿之前,给附近的老虎先生买了一座房子,把剩下的一些钱儿买到了一本本《教科书》,现在正给小朋友们教书呢,书买了一本又一本,还在收入方面规范得井井有条,而且时常在菜市场买了一些菜,让小朋友在那儿吃着呢……妈妈见了这些,满意地点了点头,脑子里浮想联翩的,相信老二将来前途非凡。
ترجمه فارسیفرزند دوم نه تنها مطیع بلکه باهوش است. قبل از آمدن به اینجا خانه ای برای آقای ببر در همان حوالی خریدم و مقداری از پول باقیمانده را برای خرید “کتاب های درسی” مصرف کردم، اکنون به بچه ها آموزش می دهم، کتاب ها را یکی پس از دیگری خریدم و هنوز هم پول در می آورم.
او خیلی خوب بود. سازماندهی خوبی داشت و اغلب از سبزی فروشی سبزی می خرید تا بچه ها آنجا بخورند… مادرم با دیدن این موضوع با رضایت سر تکان داد و در ذهنش فکر کرد و معتقد بود که فرزند دوم آینده ای خارق العاده خواهد داشت. 老三美美在给森林里配置香料啊!还会自己织毛衣呢!老三美美就以这一个特长在动物居住村里开了一个女人用品的店,生意十分好。熊妈妈看到之后十分开心。
ترجمه فارسیمیمی فرزند سوم در حال تهیه ادویه برای جنگل! من حتی می توانم ژاکت خودم را ببافم! میمی، فرزند سوم، از این تخصص برای افتتاح یک فروشگاه محصولات زنانه در روستای حیوانات استفاده کرد و تجارت بسیار خوبی بود. خرس مادر با دیدن آن بسیار خوشحال شد.
熊妈妈看着三只小熊们过得这么开心,心里十分满意。一天早上,熊妈妈特意将小熊们叫到跟前,对小熊说:“这次你们表现不错!让妈妈亲一个吧!”小熊一个挨一个,十分开心。瞧,小熊们过得多开心啊!
ترجمه فارسیخرس مادر وقتی سه خرس کوچک را دید که با خوشحالی زندگی می کنند بسیار احساس رضایت کرد. یک روز صبح، خرس مادر مخصوصا توله ها را نزد خود صدا کرد و به آنها گفت: “این بار کار خوبی کردید! بگذارید مامان شما را ببوسد!” توله ها یکی یکی بسیار خوشحال شدند. ببین خرس های کوچولو چقدر خوشحالند! |
۱۰. 二手车 (ماشین دست دوم)
小李考虑买车,但他的钱不多,又好面子。
ترجمه فارسیشیائو لی به خرید یک ماشین فکر می کند، اما پول زیادی ندارد و نمی خواهد چهره اش را از دست بدهد.
他在网上查了一些二手车的信息,联系了一个车贩子。车贩子向他推荐了几辆车,但他都不满意,车贩子看出了他的心思,于是叫他第二天再去,保证给他提供一辆满意的车。
ترجمه فارسیاو برخی از اطلاعات خودروهای دست دوم را در اینترنت بررسی کرد و با یک فروشنده خودرو تماس گرفت. فروشنده ماشین چند ماشین را به او توصیه کرد اما او از هیچ کدام راضی نشد، دلال ماشین با دیدن افکار او از او خواست که روز بعد برگردد و قول داد ماشین رضایت بخشی در اختیارش بگذارد.
第二天,小李果然看到了一辆让他满意的车,价格很低,配置却很高:感应式钥匙、一键式启动、高保真音响等。
ترجمه فارسیروز بعد، شیائو لی ماشینی را دید که او را راضی کرد. قیمت بسیار پایین بود، اما پیکربندی بسیار بالا بود: کلید مجاورت، استارت با یک دکمه، صدای با کیفیت بالا و غیره.
小李很满意,当即付款开走了车。可怪事就此开始:
ترجمه فارسیشیائو لی بسیار راضی بود، بلافاصله پول پرداخت کرد و رفت. اما چیزهای عجیب از اینجا شروع شد: در روز اول، شیائو لی یک سیستم ناوبری راه اندازی کرد تا به خانه برود، اما سیستم ناوبری به طور غیرقابل توضیحی او را به یک قبرستان تاریک برد.
第二天,小李刚坐上驾驶座,车辆就自己启动了,试了几次都没法熄火。大着胆子开出去,在红绿灯路口却又自动熄火了,怎么试都没法启动。过了一阵又自己启动了,感觉这车像是有其他人在控制。
ترجمه فارسیروز بعد، به محض اینکه شیائو لی روی صندلی راننده نشست، وسیله نقلیه خود به خود شروع به کار کرد و پس از چندین بار تلاش خاموش نشد. شجاعانه بیرون رفتم، اما دوباره به طور خودکار در چهارراه چراغ راهنمایی خاموش شد و هر چه تلاش کردم روشن نشد.
بعد از مدتی دوباره شروع به کار کرد و احساس می شد که شخص دیگری ماشین را کنترل می کند. 第三天,更恐怖的事情发生了。小李深夜驾着车,音响突然自己响了,传来诡异的笑声,屏幕上还出现了一个无头的人,脖子处汩汩地冒着血……
ترجمه فارسیدر روز سوم، اتفاق وحشتناکتری رخ داد. شیائو لی در اواخر شب در حال رانندگی با ماشینش بود که ناگهان صدای استریو به خودی خود زنگ زد و خنده عجیبی به گوش رسید.مردی بی سر روی صفحه ظاهر شد که خون از گردنش می ریخت…
شیائو لی ترسیده بود، اما نتوانست آن را خاموش کند، پس از مدتی صدا و تصویر به آرامی ناپدید شد. 小李回到家几乎彻夜未眠。第二天,他准备开车去检查一下,刚巧看到挡风玻璃上被人放了一张宣传单,是一家修车店的。 ترجمه فارسیشیائو لی تقریباً تمام شب را که به خانه آمد بیدار ماند. روز بعد، او قصد داشت رانندگی کند تا آن را بررسی کند، و اتفاقاً اعلامیه یک تعمیرگاه خودرو را دید که روی شیشه جلو قرار داده شده بود.
这家店很近,拐了一个街口就到了。
ترجمه فارسیاین فروشگاه خیلی نزدیک است، فقط یک گوشه بپیچید تا آنجا باشید.
“我认识这辆车,这是辆事故车,刚好在我们这儿修的,机械上是绝对没有问题。只是……”修车工一看这车,脸色就变了,说话有点“支支吾吾”。
ترجمه فارسی“من این ماشین را می شناسم. ماشین تصادفی بود. اتفاقاً اینجا تعمیر شده است. مطلقاً هیچ مشکل مکانیکی ندارد. فقط …” تعمیرکار وقتی ماشین را دید، حالتش تغییر کرد و کلماتش کمی مردد بودند.”
在小李的追问下,修车工才说出了真相:这辆车曾在高速公路上追尾了一辆拉钢板的大货车,车辆损毁严重,车主当场死亡,而且死得很惨,头都被削掉了。
ترجمه فارسیبا بازجویی از شیائو لی، تعمیرکار حقیقت را فاش کرد: این خودرو کامیون بزرگی را که در بزرگراه پلاکهای فولادی میکشید، از عقب عقب انداخته بود، خودرو آسیب جدی دید و مالک در دم جان باخت. بریده شد.
小李听了后决定开车去找车贩子。开着开着,路边突然窜出一个算命的瞎子,小李赶紧一脚踩了急刹车,骂了一句:“找死呀?”瞎子却转头嗅了嗅,像是自言自语:“不知道是谁在找死呢,这车感觉怨气好重呀,凶车呀凶车!”说完摇摇头走了。
ترجمه فارسیشیائو لی پس از شنیدن این موضوع تصمیم گرفت به سمت فروشنده خودرو برود. در حین رانندگی ناگهان یک فالگیر نابینا در کنار جاده ظاهر شد.
شیائو لی به سرعت پا به ترمز اضطراری گذاشت و فحش داد: “به دنبال مرگ هستی؟” مرد نابینا سرش را برگرداند و بویی کشید که انگار با خودش می گوید: “من نمی دانم” نمی دونم کی دنبال مرگه. این ماشین خیلی پر از کینه است، ماشین بدی است!» بعد از گفتن این حرف، سرش را تکان داد و رفت. 小李找到了车贩子,说什么也要把这辆“凶车”退掉,车贩子当然不认可这种理由。经过一番讨价还价,小李还是退掉了车,但只拿回了一半的钱。小李没觉得心疼,只感觉甩掉了一个包袱。
ترجمه فارسیشیائو لی دلال خودرو را پیدا کرد و به او گفت حتی اگر اصرار کرد این «ماشین خطرناک» را پس بدهد.البته دلال خودرو با این دلیل موافق نبود.
پس از چانه زدن، شیائو لی ماشین را پس داد، اما فقط نیمی از پول را پس گرفت. شیائو لی احساس ناراحتی نمی کرد، او فقط احساس می کرد که از شر یک بار خلاص شده است. 当天晚上,这辆车停在一处偏僻的街边,后座坐着三个人,喝着啤酒聊着天。
ترجمه فارسیآن شب ماشین در خیابانی دورافتاده پارک شده بود و سه نفر در صندلی عقب نشسته بودند و آبجو می نوشیدند و گپ می زدند.
车贩子:“这次咱们赚了不少钱,那个家伙还真是个傻子。”
ترجمه فارسیفروشنده ماشین: “این بار پول زیادی به دست آوردیم. آن پسر واقعاً احمق است.”
修车工:“我的改装技术不错吧?也多亏这车的电子化程度高,改改线路植入点儿程序就搞定。”
ترجمه فارسیمکانیک: “مهارت های اصلاح من خوب است، درست است؟ به لطف الکترونیکی بالای این ماشین، می توانم مدار را تغییر دهم و چند برنامه را وارد کنم.”
算命瞎子:“我胡乱说句骗人的话他就信了,这世上哪有鬼呀?”
ترجمه فارسیفالگیر نابینا گفت: من فقط چند دروغ تصادفی گفتم و او حرفم را باور کرد چطور ممکن است در این دنیا ارواح وجود داشته باشند؟
بعد از گفتن این حرف چند نفر خندیدند. 突然,音响启动了,一个阴森森的声音传来:“哥儿几个用我的车赚了不少吧?也不知道给我烧点纸来,我在下面好无聊呀!不如你们下来陪我打麻将吧?”
ترجمه فارسییکدفعه استریو روشن شد و صدای ترسناکی آمد: “برادران، شما بچه ها با ماشین من پول زیادی به دست آوردید. میای پایین و منو همراهی میکنی؟” فال ماهجونگ بازی کنم؟”
بلافاصله پس از آن، در قفل شد و وسیله نقلیه خود به خود به حرکت در آمد و با سرعت در جاده بدون کسی روی صندلی راننده حرکت کرد. |
۱۱. 为什么清洗鸡蛋会导致它们更容易降解 (چرا شستن تخممرغها آنها را در معرض تخریب قرار میدهد)
为什么干净的鸡蛋更容易变坏
有时候刚刚买回来的鸡蛋,蛋壳往往看起来很脏,有的人会在凉水中冲洗鸡蛋,如果认为这样是卫生的,那就大错特错了。其实这种做法是不准确的,也是不科学的。 给你一面放大镜,仔细观察蛋壳就会发现蛋壳上有很多细微的小孔,你知道它们是做什么用的吗?告诉你吧,假如这是一个可以孵出小鸡的蛋,为了小生命可以存活,这些小孔是用来让小鸡呼吸的。这也表明,鸡蛋的内部和外界是通过小孔相同的。但是如果这只是一个普通的没有受过精的鸡蛋,它内部的水分就会通过蛋壳上无数的小孔蒸发掉;而外界的腐败菌等细菌也很容易通过这些气孔进入鸡蛋内部,使蛋变质,坏掉。但是一个没有被清洗过的鸡蛋,它的外壳上就会有一层粉末状的胶性物质,它的作用是封闭那些通气孔,使鸡蛋内外隔离开来,所以可以有效防止细菌侵入和水分的蒸发,有效地帮助鸡蛋保鲜。 这样看来,鸡蛋外壳上那些脏兮兮的东西对于保持鸡蛋的新鲜是有很大作用的。千万不要因为鸡蛋很脏就洗干净了存放,那样的话鸡蛋可能变质,变坏,这样的鸡蛋看着干净,可是吃下去就会影响身体健康。以后买鸡蛋的时候,要挑一些看起来被保护得更好的鸡蛋,用鸡蛋做菜的时候也最好现吃现洗。
ترجمه فارسیچرا تخم مرغ های تمیز راحت تر خراب می شوند؟ گاهی اوقات پوسته تخم مرغ هایی که به تازگی خریداری شده اند اغلب کثیف به نظر می رسند، برخی افراد تخم مرغ ها را در آب سرد آبکشی می کنند، اگر فکر می کنید این کار بهداشتی است، کاملا در اشتباه هستید. در واقع این رویکرد نادرست و غیرعلمی است.
یک ذره بین به شما بدهید، اگر به پوسته تخم مرغ دقت کنید، متوجه می شوید که سوراخ های ریز زیادی روی پوسته تخم مرغ وجود دارد، آیا می دانید برای چه استفاده می شود؟ اجازه دهید به شما بگویم، اگر این یک تخم است که می تواند جوجه را از تخم خارج کند، از این سوراخ ها برای تنفس جوجه استفاده می شود تا زندگی کوچک زنده بماند. این همچنین نشان می دهد که داخل و خارج تخم مرغ از طریق سوراخ کوچک یکسان است. اما اگر این فقط یک تخمک معمولی باشد که بارور نشده باشد، رطوبت داخل آن از طریق منافذ بیشماری روی پوسته تخممرغ تبخیر میشود و باکتریهای پوسیده خارجی و سایر باکتریها میتوانند به راحتی از طریق این منافذ به داخل تخمک وارد شوند و باعث ایجاد تخمک شوند. خراب شدن، شکسته شدن اما تخممرغی که شسته نشده است لایهای از ژلاتین پودری روی پوستهاش خواهد داشت. وظیفه آن بستن سوراخهای تهویه و جداسازی داخل و خارج تخممرغ است، بنابراین میتواند به طور موثر از تهاجم باکتریها و تبخیر آب جلوگیری کند. کمک به تازه ماندن تخم مرغ به نظر می رسد آن چیزهای کثیف روی پوسته تخم مرغ نقش زیادی در تازه نگه داشتن تخم مرغ دارند. هرگز تخممرغها را فقط به دلیل کثیف بودن نشویید و نگهداری نکنید، در غیر این صورت ممکن است تخممرغها خراب و بد شوند. چنین تخممرغهایی ممکن است تمیز به نظر برسند، اما خوردن آنها بر سلامت شما تأثیر میگذارد. هنگام خرید تخم مرغ در آینده، باید تخم مرغ هایی را انتخاب کنید که محافظت بهتری داشته باشند. هنگام پخت و پز با تخم مرغ، بهتر است آن ها را بخورید و بلافاصله بشویید. |
۱۲. 地面上的危险 (خطرات روی زمین)
在天空,一般的飞鸟需要防御老鹰攻击,但生活在地面上的平胸鸟,却会受到各种掠食者的威胁。
大多数鸵鸟生活在到处都是掠食者的非洲草原上,凶猛的狮子和猎豹,群体猎食的棕鬣太还有天上的秃鹰等,都是它们必须小心防御的天敌。 鸵鸟站在草原上,长长得脖子能让它们看得很远,但也容易成为掠食的目标。所以发现危险时,鸵鸟有时会低下头,让天敌找不到它们。 发现狮子,豹靠近时,鸵鸟会迈开长腿快速逃离,奔跑时,它借助双翅保持平衡。因为鸵鸟奔跑时的速度很快。只要及早发现,就不容易被天敌捉到。鸵鸟粗壮的双脚不仅用来逃跑,还能攻击猎狗等身体较小的天敌。 此外,鸸鹋,美洲鸵鸟,食火鸡等,也都靠着 强壮的双脚逃生。至于生活在新西兰的奇异鸟,天敌虽较少,但为了减少危险。它们通常选在清晨和晚上活动。
ترجمه فارسیدر آسمان، پرندگان معمولی پرواز باید از خود در برابر حملات عقاب دفاع کنند، اما موش هایی که روی زمین زندگی می کنند توسط شکارچیان مختلف تهدید می شوند. بیشتر شترمرغ ها در علفزارهای آفریقا زندگی می کنند که در آن شکارچیان همه جا هستند.شیرها و یوزپلنگ های وحشی، کفتارهای قهوه ای که دسته دسته شکار می کنند و کرکس های آسمان همگی دشمنان طبیعی هستند که باید با دقت از آنها دفاع کنند.
شترمرغ ها روی علفزار ایستاده اند.گردن دراز آنها به آنها اجازه می دهد تا دوردست ها را ببینند، اما آنها همچنین اهداف آسانی برای شکارچیان هستند. بنابراین شترمرغ ها هنگام تشخیص خطر، گاهی سر خود را پایین می آورند تا دشمنان طبیعی نتوانند آنها را پیدا کنند. هنگامی که شیر یا پلنگ نزدیک می شود، شترمرغ پاهای بلند خود را برای فرار سریع باز می کند و هنگام دویدن از بال های خود برای حفظ تعادل استفاده می کند. چون شترمرغ ها خیلی سریع می دوند. تا زمانی که زود کشف شود، به راحتی توسط دشمنان طبیعی دستگیر نخواهد شد. پاهای ضخیم شترمرغ نه تنها برای فرار، بلکه برای حمله به دشمنان طبیعی کوچکتر مانند سگ های شکار نیز کاربرد دارد. علاوه بر این، ایموس ها، شترمرغ های آمریکایی، کاسواری ها و غیره نیز برای فرار به پای قوی خود تکیه می کنند. در مورد کیوی هایی که در نیوزلند زندگی می کنند، اگرچه شکارچیان طبیعی کمتری وجود دارد، تا خطر کاهش یابد. آنها معمولاً در اوایل صبح و عصر فعال هستند. |
۱۳. 中国近代史上的一些政治日期 (برخی از تاریخ های سیاسی در تاریخ مدرن چین)
中国现代史从۱۹۴۹年中华人民共和国成立至今,是中国人民在中国共产党领导下,努力进行社会主义改造和社会主义现代化建设实践,探索有中国特色社会主义现代化的曲折发展历史,是中国进人社会主义时期的历史。按照历史发展,中国现代史分为下列几个阶段。
第一阶段,从۱۹۴۹年۱۰月۱日中华人民共和国成立到۱۹۵۶年۱۲月底社会主义改造基本完成,是新民主主义向社会主义过渡时期。 第二阶段,从۱۹۵۶年底社会主义制度基本建立到۱۹۶۶年۵月文化大革命开始,是全面建设社会主义和开始探索中国式社会主义现代化道路时期。 第三阶段,从۱۹۶۶年۵月“文化大革命”开始至۱۹۷۶年“文化大革命“结束,这是“文化大革命”的十年动乱和中国社会主义现代化建设遭受严重挫折时期。 第四阶段,从۱۹۷۶年۱۰月“文革”结束至今,是全面进行社会主义现代化建设新时期。
ترجمه فارسیتاریخ مدرن چین، از تأسیس جمهوری خلق چین در سال ۱۹۴۹ تا به امروز، تاریخ توسعه پر پیچ و خم مردم چین است که تحت رهبری حزب کمونیست چین در تلاش برای انجام تحول سوسیالیستی و مدرنیزاسیون سوسیالیستی است.
شیوه ها و بررسی مدرنیزاسیون سوسیالیستی با ویژگی های چینی، همچنین تاریخ ورود چین به جامعه است. تاریخ دوره سوسیالیستی. با توجه به توسعه تاریخی، تاریخ مدرن چین به مراحل زیر تقسیم می شود. مرحله اول، از تأسیس جمهوری خلق چین در ۱ اکتبر ۱۹۴۹ تا تکمیل اساسی تحول سوسیالیستی در پایان دسامبر ۱۹۵۶، دوره گذار از دموکراسی جدید به سوسیالیسم است. مرحله دوم، از استقرار اساسی نظام سوسیالیستی در پایان سال ۱۹۵۶ تا آغاز انقلاب فرهنگی در مه ۱۹۶۶، دوره ساختن همه جانبه سوسیالیسم و آغاز کاوش در مسیر مدرنیزاسیون سوسیالیستی به سبک چینی است. مرحله سوم، از آغاز «انقلاب فرهنگی» در ماه مه ۱۹۶۶ تا پایان «انقلاب فرهنگی» در سال ۱۹۷۶، یک دوره ده ساله آشفتگی در جریان «انقلاب فرهنگی» و یک دوره عقبنشینی جدی برای چین بود. محرک مدرنیزاسیون سوسیالیستی مرحله چهارم، از پایان «انقلاب فرهنگی» در اکتبر ۱۹۷۶ تا به امروز، دوره جدیدی از مدرنیزاسیون سوسیالیستی فراگیر است. |
۱۴. 感谢我的老师们 (با تشکر از اساتیدم)
刚刚过完两个月的暑假,又到了九月开学季了,真的还想多放几天假啊,什么时候还有节假日呢,九月?九月?九月十日不是教师节吗。想着想着,我突然意识到教师节马上就到了,老师们平时在学校对我们耐心教导,孜孜不倦,真是给了我们很大的帮助。
老师的道德影响着学生的道德,因而师德建设至关重要。去年的汶川地震中,两位教师谭千秋、范美忠,在高尚与卑劣的两个极端,充当了很好的教材。谭千秋为了自己的学生,用自己的双臂,把几个孩子囊括在自己的怀中,延续了孩子生的希望,在关键时刻舍己为人,为了自己的学生放弃了自己的生命,此种胸襟岂是舐犊情深可比。范美忠在地震来临时刻,不顾学生的死活,第一个跑出教室,之后还发表博文表达自己那一套所谓的自由思想,其行为令人不齿。当然,我们不能苛求每一位教师,都得成为孔夫子的化身,成为道德的标杆,但至少自己的行为要能为自己的学生树立一个好的榜样。 九月十日教师节,就让我在心里感谢和祝福所有传授过我知识,给予我帮助的老师吧,愿他们桃李漫天,幸福安康!
ترجمه فارسیتعطیلات تابستانی دو ماهه به تازگی تمام شده است و فصل مدرسه در سپتامبر فرا رسیده است. من واقعاً می خواهم چند روز دیگر مرخصی بگیرم. تعطیلات کی خواهد بود؟ سپتامبر؟ سپتامبر؟ آیا ۱۰ سپتامبر روز معلم نیست؟
همینطور که داشتم فکر می کردم ناگهان متوجه شدم که به زودی روز معلم فرا می رسد معلمان با حوصله و خستگی ناپذیر در مدرسه به ما آموزش می دادند که واقعاً به ما کمک زیادی کرد. اخلاق معلم بر اخلاق دانش آموزان تأثیر می گذارد، بنابراین ساختن اخلاق معلمان بسیار مهم است. در طول زلزله ونچوان در سال گذشته، دو معلم، تان کیانچیو و فن میژونگ، به عنوان مواد آموزشی خوب در دو حد نجیب و حقارت خدمت کردند. تان کیانچیو به خاطر شاگردانش از بازوهایش استفاده کرد و چند فرزند را در آغوش گرفت و امید به بچه دار شدن را گسترش داد و در لحظه حساس خود را فدای دیگران کرد و جان خود را برای دانش آموزانش داد. با عشق عمیق لیسیدن گوساله قابل مقایسه است. هنگام وقوع زلزله، فن میژونگ اولین کسی بود که بدون توجه به جان دانش آموزانش از کلاس درس فرار کرد، بعداً یک پست وبلاگی برای بیان افکار به اصطلاح آزاد خود منتشر کرد، رفتار او منزجر کننده بود. |
۱۵. 去商场购物 (برای خرید به مرکز خرید بروید)
铃美:小咪,下了课有空吗?我想买些秋天的衣服。
吴小咪:好啊,我正好也想买两件新衣服。你想去商场还是服装批发市场? 铃美:我听说服装批发市场的衣服又便宜又新颖。 吴小咪:服装市场的衣服便宜是便宜,但是质量不太好。 铃美:那我们去商场吧?贵是贵了点儿,但是质量有保证。 吴小咪:换季的时候,商场有很多新款式,有时候也会打折。 铃美:那我们去新开的那家商场吧,听说很大,还有很多新餐厅,我们可以顺便在那儿吃个晚餐。 吴小咪:没问题,今天我是开车来的,晚上送你回家。
ترجمه فارسیسوزومه: شیائومی، بعد از کلاس آزاد هستی؟ من می خواهم چند لباس پاییزی بخرم.
وو شیائومی: خوب، من فقط می خواهم دو لباس جدید بخرم. آیا می خواهید به یک مرکز خرید یا یک بازار عمده فروشی پوشاک بروید؟ سوزومی: شنیده ام که لباس های بازار عمده پوشاک ارزان و نو هستند. وو شیائومی: لباس های موجود در بازار پوشاک ارزان هستند، اما کیفیت آن چندان خوب نیست. سوزومی: پس بیا بریم مرکز خرید؟ کمی گران است، اما کیفیت آن تضمین شده است. وو شیائومی: وقتی فصل ها تغییر می کنند، سبک های جدید زیادی در مراکز خرید وجود دارد و گاهی اوقات تخفیف هم داده می شود. سوزومی: پس بیایید به مرکز خرید تازه افتتاح شده برویم. شنیدم خیلی بزرگ است و رستوران های جدید زیادی دارد. می توانیم شام را آنجا بخوریم. وو شیائومی: مشکلی نیست. امروز اینجا رانندگی کردم و عصر شما را به خانه می برم. |
۱۶. 在餐厅下订单 (در یک رستوران سفارش دهید)
对话(۱)
顾客A:我们要这个和这个,还有这个。 服务员:好的。 顾客B:都是肉,我们再点个素的吧。 顾客A:好,你想吃哪个? 顾客B:要不点个地三鲜? 顾客A:可以,那再加个地三鲜。 服务员:好的。需要喝的吗? 顾客B:暂时不需要,我们喝茶就行了。 对话(۲) 顾客:我要一个麻婆豆腐和一份烤鸭,再来两份饭。 服务员:不好意思,烤鸭卖完了。要不您看看这个红烧肉?这也是我们的招牌菜。 顾客:红烧肉辣不辣? 服务员:不辣。 顾客:可以,那就换成红烧肉。再来一瓶啤酒和一杯鲜榨橙汁。 服务员:好的。 对话(۳) 顾客:来个肉丸汤和一个水煮肉片,不要米饭。 服务员:好的。 顾客:再来个西红柿炒鸡蛋吧。对了,水煮肉片多放点儿辣椒。 服务员:好的,您还要点儿别的吗? 顾客:先这样,不够了再点。 对话(۴) 顾客:这个是我们的。 服务员:菜上齐了,请慢用。 顾客:这个上错了吧?我们点的烤鱼,不是水煮鱼。 服务员:抱歉抱歉,我们马上给您换。 对话(۵) 顾客:我们点的水煮肉片到现在还没上。 服务员:好的,我帮您催一下。 顾客:好。
ترجمه فارسیمکالمه (۱) مشتری الف: ما این و این و این را می خواهیم. گارسون: باشه. مشتری B: این همه گوشت است، بیایید یک گیاه گیاهی سفارش دهیم. مشتری A: خوب، کدام یک را می خواهید بخورید؟ مشتری B: در مورد سفارش غذای تازه محلی چطور؟ مشتری A: بسیار خوب، سپس مقداری غذای تازه محلی اضافه کنید. گارسون: باشه. به نوشیدنی نیاز دارید؟ مشتری B: در حال حاضر نیازی نیست، فقط می توانیم چای بخوریم. گفتگو (۲) مشتری: من یک ماپو توفو و یک اردک کباب و دو ظرف برنج می خواهم. پیشخدمت: ببخشید، اردک کباب فروخته شده است. چرا به این گوشت خوک پخته نگاه نمی کنید؟ این غذای امضای ما هم هست. مشتری: آیا گوشت خوک سرخ شده تند است؟ پیشخدمت: تند نیست. مشتری: خوب، بیایید آن را به گوشت خوک سرخ شده تغییر دهیم. یک آبجو دیگر و یک لیوان آب پرتقال تازه فشرده. گارسون: باشه. مکالمه (۳) مشتری: من سوپ کوفته و تکه های گوشت آب پز می خواهم، اما برنج نه. گارسون: باشه. مشتری: بیایید چند تخم مرغ همزده با گوجه فرنگی بخوریم. به هر حال، فلفل چیلی بیشتری به برش های گوشت خوک پخته شده اضافه کنید. گارسون: باشه، چیز دیگه ای میخوای؟ مشتری: فعلاً همین است. اگر کافی نیست، دوباره سفارش دهید. مکالمه (۴) مشتری: این مال ماست. گارسون: غذا آماده است، لطفا وقت بگذارید. مشتری: آیا این اشتباه است؟ ماهی که سفارش دادیم کبابی بود نه آب پز. پیشخدمت: ببخشید، ما فوراً آن را برای شما تغییر می دهیم. مکالمه (۵) مشتری: برش های گوشت خوک آب پز که سفارش دادیم هنوز سرو نشده است. گارسون: باشه، بذار کمکت کنم. مشتری: باشه. |
۱۷. 你会做饭吗 (میتوانی آشپزی کنی)
铃美:终于下课了。我打算买份寿司带回家。你们晚上吃什么?
苏南:我打算买点菜,自己做。 大龙:苏南,你经常自己做饭吗 苏南:对啊,我一般中午点外卖,晚上自己做。 铃美:那你打算做什么菜 苏南:今天晚上做冬阴功汤吧,很久没吃了。 大龙:听起来不错,我也想吃。 铃美:平时我在公司食堂吃饭,周末我就点外卖或者下馆子。 大龙:我们公司也有餐厅,但是有时候菜不好吃。我工作日经常点外卖,周末我就自己做饭。 铃美:大龙,那你今晚吃什么 大龙:今天我也自己做饭,上次小咪教我做番茄炒蛋和麻婆豆腐,我想试一试。 苏南:我喜欢吃酸的和辣的,也教教我吧! 大龙:我先教你番茄炒蛋吧。你买三个番茄和五个鸡蛋。首先,要打鸡蛋,鸡蛋液里放点盐,搅一搅,番茄也切成小块;然后,你先炒鸡蛋,盛出来,再炒番茄;最后把鸡蛋和番茄一块儿炒一炒,再放点糖。要是你喜欢的话,还可以放一点葱花,让你的番茄炒蛋看起来更漂亮。 铃美:听起来很容易,周末我也试试! 苏南:要是我学会了这个,你就再教我麻婆豆腐吧! 大龙:没问题!
ترجمه فارسیسوزومی: بالاخره از کلاس برو بیرون. من می خواهم سوشی بخرم تا به خانه ببرم. برای شام چه دارید؟ سنن: قصد دارم مقداری غذا بخرم و خودم بپزم. دالونگ: سنان، آیا اغلب خودتان آشپزی می کنید؟ سو نان: بله، من معمولا ظهر سفارش میدهم و عصر آن را خودم میپزم. سوزومی: پس میخوای چی بپزی؟ سو نان: بیا امشب سوپ تام یام درست کنیم خیلی وقته نخوردمش. دالونگ: صداش خوبه منم میخوام بخورمش. سوزومی: من معمولاً در کافه تریا شرکت غذا میخورم و آخر هفتهها غذای بیرون بری سفارش میدهم یا به رستوران میروم. دالونگ: شرکت ما یک رستوران هم دارد، اما گاهی اوقات غذا خوشمزه نیست. من اغلب در طول هفته غذای بدون غذا سفارش میدهم و آخر هفتهها برای خودم غذا میپزم. سوزومی: دالونگ، امشب چی میخوری؟ دالونگ: امروز هم دارم آشپزی می کنم. شیائومی دفعه قبل طرز تهیه تخم مرغ و ماپو توفو گوجه فرنگی را به من یاد داد. می خواهم آن را امتحان کنم. سنن: من غذاهای ترش و تند دوست دارم، لطفا به من هم یاد بدهید! دالونگ: اجازه دهید ابتدا به شما یاد بدهم که چگونه تخم مرغ را با گوجه فرنگی هم بزنید. سه گوجه فرنگی و پنج تخم مرغ می خرید. ابتدا تخممرغها را هم زده، مقداری نمک در مایع تخممرغ ریخته، هم میزنیم و گوجهفرنگیها را به قطعات کوچک خرد میکنیم، سپس تخممرغها را هم میزنیم و با قاشق بیرون میآوریم و سپس گوجهها را سرخ میکنیم و در آخر سرخ میکنیم. سوزومی: راحت به نظر می رسد. آخر هفته امتحانش می کنم! سنان: اگر من این را یاد بگیرم، می توانید دوباره به من ماپو توفو یاد بدهید! دالونگ: مشکلی نیست! |
۱۸. 借钱 (پول قرض دادن)
我不会借给朋友一大笔钱。不是因为不想帮助朋友,是因为我觉得我们的友谊更珍贵,友谊是无价的。我不想我的朋友因为不能还钱而避开我。如果他因为我不借钱而避开我,那可能他觉得我们的友谊不如那些钱。所以我不会借钱给朋友,但是我会把钱送给朋友,不能拿回钱也没关系。
ترجمه فارسیمن به یک دوست پول زیادی قرض نمی دهم. دلیلش این نیست که نمیخواهم به دوستانم کمک کنم، به این دلیل است که فکر میکنم دوستی ما ارزشمندتر است و دوستی قیمتی ندارد. من نمی خواهم دوستانم از من دوری کنند؛ زیرا نمی توانند پول را پس بدهند. اگر از من دوری میکند چون من پول قرض نمیدهم، شاید احساس کند دوستی ما به خوبی پول نیست.
بنابراین من به دوستان پول قرض نمی دهم، اما به دوستان پول می دهم و اگر نتوانم پول را پس بگیرم مهم نیست. |
۱۹. 我的家 (خانه من)
我是Erica,我的中文名字叫杨陈。我家有三口人,丈夫、儿子和我。
我的丈夫是一个美国人,他是一个老师。我是中国人,我在医院工作,是一个医生。我们的儿子今年两岁了,很可爱。我们还有一只小狗。我很爱他们。你家呢
ترجمه فارسینام من اریکا است و نام چینی من یانگ چن است. در خانواده من سه نفر هستیم، من، شوهرم و پسرم. شوهرم آمریکایی است و معلم است. من چینی هستم، در بیمارستان کار می کنم و پزشک هستم. پسر ما دو ساله و بسیار ناز است. یک توله سگ هم داریم. من آنها را خیلی دوست دارم. خانه شما کجاست؟
|
۲۰. 去中国旅游 (سفر به چین)
你想去中国旅游吗?你觉得什么时候去最好?这个问题有点儿难。因为一年四季都是最好的时间。
春天,你可以去浙江、云南,那儿有很多花,也有很美的水。 夏天,你可以去西藏、内蒙古,那儿有雪山和草地。 秋天,你可以去新疆、北京,天气不冷也不热,北方的秋天非常美。 冬天,如果你不喜欢很冷的天气,你可以去海南游泳;如果你喜欢雪,你可以去东北,那是雪的天堂。 你最想去哪儿?
ترجمه فارسیآیا می خواهید به چین سفر کنید؟ به نظر شما بهترین زمان برای رفتن چه زمانی است؟
این سوال کمی سخت است. زیرا بهترین زمان در تمام طول سال است. در بهار می توانید به ژجیانگ و یوننان بروید، جایی که گل های فراوان و آب زیبا وجود دارد. در تابستان می توانید به تبت و مغولستان داخلی بروید، جایی که کوه ها و علفزارهای پوشیده از برف وجود دارد. در پاییز می توانید به سین کیانگ و پکن بروید، هوا نه سرد است و نه گرم، پاییز در شمال بسیار زیباست. در زمستان، اگر هوای خیلی سرد را دوست ندارید، می توانید در هاینان شنا کنید؛ اگر برف دوست دارید، می توانید به شمال شرقی چین بروید که بهشت برف است. بیشتر از همه می خواهید کجا بروید؟ |
سخن پایانی
دیادگیری زبان چینی برای سطح مبتدی با استفاده از متون ساده و جملات کوتاه میتواند مسیری مفید و سرگرمکننده باشد. با تمرین مداوم و مطالعه متون، دانش زبانی افزایش پیدا خواهد کرد. با این متون میتوانید به سرعت با واژگان و ساختارهای ابتدایی زبان چینی آشنا شوید و مکالمات ابتدایی خود را بهبود دهید.
منابع: